0

ابهامات نظم در جهان؟

نظم در جهان جهان نظام یافته بی نظمی در جهان ابهامات بی نظمی جهان جهان و نظم اثبات نظام مند بودن جهان
ثبت شده 3 سال پیش توسط کوثر نازاریان ویرایش شده در 1400/3/11

می خوام بدونم آیا جهان واقعاً یک سیستم نظم یافته است یا بی نظمی هایی هم در آن وجود دارد

ابهامات نظم در جهان؟

5 جواب

0
3 سال پیش توسط: کوثر نازاریان

کمی در مورد ابهامات نظم در جهان -بخش اول

چند روز پیش در محفلی از خداناباوران و ندانم گرایان بحث نظم در جهان مطرح شد و اینکه نظمی در جهان وجود ندارد یا نمی توان آن را تعریف کرد یا بی نظمی هایی وجود دارد.عمدتا چند شبهه فلسفی وارد است که در حد فکر و سواد ناچیز خود سعی در مطرح کردن پاره ای از جواب ها دارم:

1-نظمی در جهان وجود ندارد(بی نظمی هایی مانند جهش های ژنتیکی از بین رفتن ستارگان مشاهده می شود)

2-نظم توهم است و اصلا نظم چیست؟

3-ایا اصلا نظم به ناظم نیاز دارد؟

4-اگر نظم نبود ما اصلا نبودیم که اظهار نظر کنیم پس الزاما نظمی وجود ندارد(جهان شانسی است و اگر امکان بوجود امدن ما یک در تریلیون باشد ما همانیم)

مطالعات و علم این حوزه بسیار گسترده وعمیق است.بزرگانی چون هیوم آن را نقد کرده اند که من در مقابل آن ها هیچ خیلی هایمان روی هم به آن ها نمی رسیم.اگر بی طرفانه مطالب آن ها را خوانده و عمیقا فکر کنیم ممکن است گاهی حق را به آنها دهیم بخاطر همین من عملا توانایی در رد مستقیم نظریات آن ها یا شیرجه در عمق فلسفی قضایا ندارم صرفا نظر و تفکر شخصی که به ذهنم می رسد را خواهم نوشت.

اما در ابتدا ذکر چند نکته در گوشه ذهن ضروری است:

1- این سوالات و بحث ها هرگز انتها و تمامی ندارد.ذهن انسان فوق العاده است و تا ابد می توان ایراد در اورد.ایرادات منطقی که اگر بی طرفانه نگاه کنیم از هر دو جبهه مورد قبول است.از طرفی علم و تفکر هم رو به پیشرفت است و هر روز در کنار جواب ها سوال های بیشتری بوجود می اید.اگر دقت کنید با وجود رفع اکثر سوالات اولیه علمی مان تعداد سوالات بیشتر شده اما تخصصی هستند به همین علت ما فکر میکنیم علم در حال پیشروی است.

2-گاها ساده ترین جواب بهترین جواب است.ذهن انسان بسیار چالش پذیر و آفرین است.اگر انسان را در یک اتاق مکعبی ساده بدون هیچ طرح و رنگ و صدا می انداختند و همه ما انجا چشم می گشودیم تا کنون کلی علم و نظریه در مورد منبع اتاق و ویژگی های دیگر آن پیدا کرده بودیم.همچنین عده ای مخالفت و تناقض هم مشاهده می شد.حتی هم اکنون زمین تخت گرا هم داریم و هزار سال بعد هم خواهیم داشت!

3-زمان زیادی نداریم.عمده امیدهایمان واهی است.اتئیست ها استعداد شگرفی در بی معنا کردن زندگی محدود خود دارند اما معنای زیاد و تخیلی به پیشرفت های علمی بشر و اینده پرشور آن می بخشند.هر کس معنایی از زندگی دارد و برای آن ها هم امید و معنا همین است.بسیاری از متفکرین و بزرگان مانند استیون هاوکینگ عقیده دارند بشر صد سال اینده را نمیبیند که به احتمال زیاد همین است و تا قبل آن بشر خود را نابود خواهد کرد همین الان هم استعدادش را دارد حتی اگر یک در ملیون باشد روزی اتفاق می افتد.

4-جواب صد و قاطعی نیست.در کل واقعا فلسفه جهان اینست که چنان طراحی شده که هر کس هر گونه میتواند بی اندیشد.هیچ مدرک صدی نیست وگرنه همین الان خود خداوند با معجزه ای همه را هدایت میکرد یعنی با در نظر گرفتن خالق هم جهان را چنان ساخته که هر کس مجبور به فشار اوردن به ذهن و علم و خود داشته باشد

5-با تمام این وجود به اعتقاد من حقیقت اصلی را نمی توان مستقیما یافت اما واقعیت(سایه آن )را میتوان.میتوان گفت حقیقت چیزیست هر چند تلخ اما باور به ان زندگی اجتماعی و فردیمان را بهتر میکند.البته در هردین و باوری افرادی خوب و مفید هستند به همین علت شاید حقیقت خود باور های مختلف باشد و هدف خالق الزاما یک رنگ کردن همه نیست

6-برای بحث باید معیار ها و پایه هایی در نظر گرفت و سر ان توافق کرد در این مقاله بر سر وجود احتمالی خالق بدون در نظر گرفتن ادیان بحث خواهیم کرد.همچنین از ویژگی های خالق مانند مهربان بودن و غیره فعلا صرف نظر خواهیم کرد.حتی هدف نهایی آن را هم میتوان در نظر نگرفت .

اما بحث های موجود:

ادعای اول:اصلا نظمی وجود ندارد.پس بی نظمی هایی مانند جهش های بی قاعده ژنتیکی چیست؟

در ابتدا باید دید نظم چیست.چگونگی رخ دادن یا حاصل شدن یک رویداد یا نتیجه را در هماهنگی عناصر مرتبط شرح می‌دهد.

خب تعریف اسان است اما مشکل ما از اینجا شروع می شود:

یک جریان تحولات بی‌هدف یا به عبارتی یک بی‌نظمی ممکن است به نتیجه‌ای منجر شود که در پایان نتیجه را با عنوان هدف نشان دهد و جریان پشت‌سر گذاشته شده را منظم.

بله اینها از ویکی پدیاست.ساده اما کار راه انداز چون نه ما انهمه سواد داریم نه هدفمان است که میتوان کتاب ها نوشت و باز به نتیجه نرسید.به همین علت بررسی اجمالی و ساده تری را پیش می بریم:

همچنین برای مثال حمله منظم یک بیماری ویروسی از دیدگاه بدن انسان نوعی بی‌نظمی و ضدیت با هدف حیات بدن است. از اینرو نظم به صورت نسبی تعریف می‌شود و در برابر آن هرج و مرج یا بی‌نظمی قرار دارد.

نظم همچنین در جهان‌بینی دادارباوری با عنوان برهان نظم مورد بحث است. باورمندان جهان را منظم و نیازمند ناظم مطرح می‌کنند. ناباوران نظم را یک تصور ذهنی و جهان را فاقد نظم و همچنین فرض وجود ناظم را نیازمند منظم‌تر بودن خود ناظم و نیازمند بودن خود ناظم به ناظمی دیگر مطرح می‌کنند.

نکته جالب اول نظم کاملا نسبیست.یعنی ما از روی یک طرح یا مقایسه از یک الگو میگوییم چیزی منظم است یا خیر.مثلا یکی به اتاق من میتواند بگوید منظم اما یکی بگوید بودن کتاب ها روی میز بی نظمیست.ان فرد یا با اتاق خودش یا اتاق فرد دیگری که در عکسو فیلم ها دیده مقایسه میکند.یک بیماری میتواند منظم ولی در حمله به بدن بی نظم محسوب شود.در واقع سختی کار ما اینست که هیچ جهان دیگری نداریم که با ان مقایسه کنیم.تازه ان جهان را هم کار خدا می دانیم پس باید جهان غیر مخلوق داشته باشیم و با مقایسه ان بگوییم جهان ما منظم است پس خالق دارد.همه اینها جواب قطعی را سختو غیر ممکن می کند اما:

اول رجوع کنیم به فطرت...برخی میگویند فطرت چیست یا ...منظور من از فطرت اولین بشریست که وقتی به وجود امد نه از کس دیگری نه از تلویزیون رسانه یا هیچ چیز دیگری تاثیر نمیگرفت.فقط و فقط خودش و ارتباطش با جهان دورش.این ذهن خالص است.کامل نیست اگاهی زیادی ندارد اما اولین جواب خالص و طبیعی را خود ذهن میدهد.جوابی که به عقیده اتئیست ها حاصل تکامل است اما چه دلیلی باعث شده مغز به دنبال نظم و اقرار به وجود نظم و خالق کند؟چه بت پرست ها چه چند خداها همه ابتدا به وجود نظم پی برده و سپس برای ان خالقی قائل شدند و بمرور خالق های شخصی هرکس افزایش و تلفیق یافت.ایا تکامل باعث شده ؟چرا؟دلیل طبیعی ندارد.اگر بگویید سعی در معنا بخشیدن و زنده نگهداشتن داشته پس دلیل منطقی داشته چرا حالا این را از خودمان بگیریم؟بخصوص وقتی جواب قطعی نداریم که ایا نظم هست یا خیر

دوم ما قبول داریم جهان را نمیتوان با جهان دیگری مقایسه کرد.ااما اگر وارد جزئییات شویم منظم ترین سیاره گونه و قسمتی از کیهان که میشناسیم اینجاست.مگر به باور خود اتئیست ها تا وقتی که منظم تر از اکوسیستم اینحا را کشف نکرده ایم نمیتوانیم بگوییم منظم ترین قسمت جهان هستیم و در کل نسبت به بقیه قسمت ها منظم محسوب میشویم؟همچنین هر قسمت از جهان نسبت به قسمت دیگر منظم است و جهان در حال گسترش است پس عملا بی نهایت است و نمیتوان نا منظم مطلقی قائل شد.نه فعلا

سوم اکثر دانشمندان و متفکران درطول تاریخ و حتی امروزه به طور میانگین نظم را قبول دارند(بجز برخی کشورها و مراکز مطالعاتی خاصی در امریکا یا برخی کشورهای دیگر)علاوه بر ان نظم را قبول نداری؟پس به دنبال فرمول نباش.به دنبال کشف نباش چون قانونی نیست شانسیست..نهایتا نظمی در دنیا نیست فایده ای ندارد.شاید قانون جاذبه زمین درست عمل کند اما چون نهایتا نظمی نیست(که خود مقیاسی ندارد که بگوییم نظم نیست)پس نهایتا این قانون یا باید نقض شود یا عملا رابطه ای تو خالی بخصوص در کل جهان هستی باشد پس قبول داریم در دیدگاه جزئی و پایینتر نظمی هست دست کم نسبی و خودمان تعریف کرده ایم پس باید سطوح کلی و بالاتر هم دارای نظم باشند اوکی نظم را خودمان تعریف میکنیم؟پس اجازه بده نظم کلی جهان را هم خودمان تعریف کرده و آن را منظم بدانیم چون نهایتا همه چیز در جهان ساخته ذهن و اگاهی ماست شاید حقیقت چیز دیگری باشد اما حقیقتی که ما درک میکنیم ساخته خودمان است ساخته ذهن و اگاهی که به ان انسان میگوییم.

چهارم ساختاری که جهان های متعدد شانسی میسازد کما اینکه یک درملیون جهان منظم بسازد خود منظم است.چون قانونش ساخت جهان منظم یک در میلیون است و این خود یک نظم مشخص است میدانیم مثلا فلان تعداد جهان بعد ما یک جهان منظم خواهیم داشت.

پنجم بی نظمی جزوی از نظم است.اگر ستاره ای از بین می رود علتش بوجود امدن ستاره دیگر است نمیتوان گفت بی نظمیست.اگر حشره ای مییمیرد یا موجودی شکار میشود علتش حفظ چرخع است.نظم یک چرخه است و خطی نیست.ندانم گرایی حرف حقی زد.اگر جهش نبود حیات معنا نداشت.می ایستاد.بی تحرک بود.سرجایش.اگر جهش ژنتیکی را به جهش های مثلا نامنظم دیگر در کائنات تعمیم دهیم کل کائنات با یک بی نظمی بوجود امده.اگر این بی نظمی نبود اصلا جهان حرکت نمیکرد.فرض کنید اولین اتم بطور شانسی با اتم دیگری پیوند نمیخورد. تا هیدروژن بوجود بیاید.اصلا به لحاظ فلسفی جهان از نقطه شروع حرکت نمیکرد.پس خود بی نظمی لازم بوده.شاید بگویید تو از کلمه بی نظمی خود استفاده کردی و تناقض داری.در ادامه بگوییم در اینجا بی نظمی از منظر اتئیست ها و جبهه های مخالف را معنا کردیم.این بی نظمی ها اولا خود از چرخه نظم اند.و خود لازمه وجود نظم اند.فرض کنیم تاریکی در کل جهان نبود.همیشه نور همه جا نور.ایا ما در فرهنگ لغتمان کلمه روشنایی را ابداع میکردیم؟قطعا نه بدون تاریکی کلمه مفهوم نور بوجود نمی اید درک نمیشود معنا نمیشود و اصلا وجود نخواهد داشت.پایه فلسفی جهان کنار هم بودن تضاد هاست.به فرض اینهارا بی نظمی بگیریم.اگر این بی نظمی نبود ما کلمه نظم را ابداع میکردیم؟ایا اصلا تصوری از خود نظم داشتیم؟اصلا مفهوم نظم هم وجود نداشت.برای بودن نظم باید بی نظمی نسبی هم باشد.حتی چه بسا خالق خود برای نشان دادن نظم بی نظمی نسبی را نشان داد تا متوجه شویم یکی از نشانه های خالق داشتن جهان چیست.بفهیم بطور نسبی میتوان گفت یک گربه بی نظم است به یک ماشین.پس ماشین خالق دارد.خود گربه نسبت به ساختار های دیگر تا بی انتها ساختار بی نظم که هر روز هم بیشتر میشود و چون جهان به بی نظمی می رود در هر واحد زمان چیزی بی نظم تر است و چیز قبلی منظم.و این خود غیر قابل تصور است چون خود بافت زمان هم در گسترش است.

اما باز میگویم من جواب قطعی ندارم.می ایم برای درک پایین خودم یک تعریف ساده از نظم داشته باشم.میبینم تعریف مطلقی نمیتوان از نظم گفت و نسبی است.پس یک ویژگی از ان میگویم.مثلا ما تعریف مطلق حیات را نداریم اما از ویژگی های ان،ان را درک و تعریف میکنیم مثل تصورمان هم از خدا.این شباهت ها جالب نیست؟

میگویم ساختاری منظم است که قابل پیش بینی باشد.حتی اگر پیش بینی ضعیف باشد.اما قابل پیش بینی.حتی اگر همین امروز درصد پیش بینی زیر یک درصد باشد روزی در عالم بی نهایت بشر بالای پنجاه درصد می رسد.شاید اگر چند دهه قبل با اتئیستی بحث میکردی میگفت اختلال ها و بیماری های ارثی(البته فرض کنیم اصلا از ارثی بودن و ژنی بودن خبر ندارد.فرض بیماری ایکس)یک بی نظمیست.اما امروزه کاملا نظم دارد.ما با کسب کردن دیتاها و بررسی ژنتیک ها و علم نوین با درصد بالایی بیماری های ارثی را پیش بینی میکنیم چرا؟چون نظم دارد.ما زمانی نظمش را نمیدانستیم.یا با احتمال ضعیفی پیش بینی میکردیم.فکر میکردیم دلیلی ندارد یا دلایل ان خیلی پیچیده است(که این خود اقرار میکند قابل پیش بینی است و به عبارتی نظم دارد(به تعبیر من) شاید امروز قابل پیش بینی نباشد یا شاید تا ابد ولی مجموعه دلایلی دارد که فقط پیچیده هستند و در کار و درک ما نیست .)من میگویم بطور مطلق هیچ چیز در جهان شانسی نیست.دست کم در ابعاد وسیع و کلی.هرچیزی عللی دارد فقط مجموعه دلایل یک چیز انقدر پییچیده و زیاد میتواند باشد یا ما کشف نکرده باشیم که بتوان در کلام گفت شانسیست.مثلا من تصادف کردم.کاملا شانسی!حواسم نبود اره؟نه ...در اصل چون فکرم یه جا دیگ بود اون لحظه؟نه بابا اون لحظه حواسم جمع بود پس چرا؟چون یه ثانیه قبلش حواسم پرت بود و یکم ماشینو به چپ متمایل کرده بودم.چرا چون یک ساعت قبلترش دعوام شده بود چرا ؟چون...و محموعه اینها باعث تصادف شد.حتی گاها تقصیر من نیست.همین شرایط را برای راننده دیگری که مقصر اصلی او بود و اومد و زد به من تصور کن.به هر حال علتی داشته اما چون من علتش رو نمیدونم یا فکر نکردم به علتش یا نمیخوام قبول کنم یا مجموعه اتفاقات پشت هم و ریز و پیچیده باعث تصادف شد میگم شانسی بود.

پس شانس در سطوح پایین زندگی در کلام میتواند استفاده شود اما در کل واقعا شانسی در کارنیست.حال برگردیم سر اصل موضوع.گفتیم یک ویژگی نظم را قابل پیش بینی بودن یک ساختار در اتفاقات بعدی میدانیم.کما اینکه فعلا علم ما ناقص،ضعیف باشد.مثلا روزی حدس زدن بیماری های ارثی.پیش بینی هوا وطوفانها(مذهبیون دقت کنند درمواردی هم متاسفانه ما به شانس قسمت میگوییم و خود را توجیه میکنیم)

امروز جهش های ژنتیکی را نمیتوانیم اما عللش را میدانیم و فردا پیش بینی خواهیم کرد ؟؟؟؟!!!نه صبر کنید!!! در اینترنت عباراتی مثل ایا ما میتونیم جهش های ژنی رو پیش بینی کنیم؟(به انگلیسی سرچ کنید ویرگول انگلیسی رو بد میندازه نمیتونم بنویسم)بنویسید.صد ها مقاله پژوهش برخی موارد کاملا قابل پیش بینی شده اند برخی تا حدی و برخی در حد کمی .اما علم در حال پیشرفت است.الگو ها فرمول ها روابط الگوریتم ها قوانین هر روز کشف و به کار گرفته می شوند.شاید فعلا بگوییم بی نظم اما در اینده صد ها قانون(که قطعا میدانیم رابطه ای هست وگرنه دنبالشان نمیگردیم یا میگوییم اوکی شانسیست پس نمیشود کاری کرد یا رابطه ای پیدا کرد)کشفخواهد شد و همین جهش روزی به اسان ترین قوانین و قابل درک ترین نظم ها تبدیل خواهد شد(مگر اینکه اتئیست محترم بخواهد منکر علم قدرت و پیشرفت ان شود یا از دانشمندان با جمله اینکه کاملا شانسیست و رابطه ای بین انها نیست و شما دنبال ساختن زورکی رابطه هستید بخواهد دست از کار بکشند)وگرنه قدرت علم زیر سوال می رود پس عملا ما ناتوانیم و نمیتوانیم جهان را مسخر کنیم که خود این نشان از وجود خالقی دارد که چنان جهان را با معجزه و بی دلیل افریده(دست کم خداباوران میتوانند این عبارات را به کار برند)امروز تحقیقات روی پیش بینی زلزله ها ادامه دارد و اکثر فجایا قابل تشخیصند.حتی شهاب سنگ هایی که اگر روزی میخوردند میگفتیم شانسیست امروزه رهگیری و پیش بینی میشوند.تا چند قرن اینده زمین قابل پیش بینی است شاید امروز ضعیف باشد اما در اینده پیش بینی ها دقیقتر میشود.شاید بگویید مثلا پیش بینی نابودی محیط زیست را با ظهور یک دولت جهانی حامی محیط زیست میتوان نابود کرد.خب عزیز نگفتیم پیش بینی فقط تجربیست.اینهم کار تحلیلگران سیاسیست و از قضا جامعه و جهان سیاسی نظم های منطقی تری دارد.به حوزه جدید فیوچریست ها بروید و تحقیق کنید.دولت ها از نظریه های بازی برای پیش بینی سال های اینده استفاده میکنند این خود نشانگر نظم در جهان سیاسی و اجتماعیست حتی اگر پیش بینی غلط شو اولا درصدش کم است دوما اشتباه از ما بوده که ان عامل را در نظر نگرفته ایم وگرنه یکهو که معجزه نشده یک متغیر جدید از اسمان بیفتد.حتی در موارد کلان ما عاقبت بافت فضا و زمان و عاقبت کل کائنات را میدانیم .در جریان کرونا هوش مصنوعی هایی با تحلیل داده و الگوریتمهایی توانستند وقوع اپیدمی و حتی نحوه گسترش ان و حتی جهش های ان را پیش بینی کنند.این نشان میدهد بیماری بی نظمی نیست فقط قدرت تحلیل داده ما ضعیف بود و گاها کار را به دست کامپیوتر باید داد خود کامپیوتر هم وظیفه ای جز تحلیل داده ها با الگوریتم های خاص ندارد.پس هر چیز الان بی نظمیست هرچقدر پیچیده و غیر ممکن بیاید روزی دست کم با هوش مصنوعی قابل پیش بینی خواهد شد.شاید بشر از بین برود نمیدانم اما مهم استعداد بالقوه ان است.میداند نظمی هست که اگر عمر کفاف دهد روزی به همه انها میتوان پی برد.

 

ابهامات نظم بخش دوم

در بخش قبل در مورد اینکه ایا نظم هست یا نیست نظر شخصی خودم را گفتم(همچنان این موضوع بسیار جای بحث مطالعه دارد و سواد من هم اندک است و نیاز دارم مطالعه بیشتری داشته باشم اما فعلا جوابهایی داشتم که دست کم برای خودم نوشتم.)

حال یکی از گزینه ها را بررسی میکنیم:اینکه علت بوجود امدن ما یک ناظم و خالق نبوده اما نظم و شرایطی موجب شده بوجود بیاییم که شانسی و یک در چند میلیارد یا خیلی کمتر احتمال داشته و چون حاصل ان ماییم نمیشود گفت بوجود امدن ما الزاما ناظم یا خالقی داشته البته این قضیه کاملا در محدوده نظم نیست اما خب ربط قابل توجهی هم دارد.

اولا قبلا هم اشاره کردیم به هر حال یک درملیون یا یک در ایکس خودش یک احتمال هست.ساختاری که ان را گاها مشابه یک نقطه فرض میکنند که بی نهایت جهان را در جایی که زمان ندارد خلق میکند.خلق میکند نه؟پس فلسفی میشود خالق حتی اگر نقطه فرض شود.

خارج از بعد ها است نه؟نظر ما هم از خالق همین است

کارش خلق کردن است نه؟الزاما نظم نیست اما این نظم یک در ایکس را هم همان بوجود اورده نه؟

شاید بگویید همان نقطه استارتش را زده و بقیه جهان خود شکل گرفته .

مگر تعریف مشخصی در کل از خالق وجود دارد؟خب من میگویم مثلا خالقی که من به ان باور دارم الزاما قرار نیست یک دستش را بیاورد و شروع به چیدن دقیق اتم ها کند یا عین تعریف مسیحیت یا تعریف غالب و کارتونی با اجی مجی کردن،همه چیز را کنار هم قرار دهد.اولا همچنان عامل و خالق ان است حتی اگر نقطه باشد.(علم به علت عدم درک خالق ان را نقطه دانسته و احتمال زیاد از نظر فلسفی بیشتر از اینهم متوجه نشود چون ما فرایند تکاملی جهان را از اولین لحظه ان می دانیم و صرفا حدسی از قبل ان لحظه در حد یک تصویر بسیار بسیار مبهم و غیر قابل درک...ادیان هم جز درک مادی و تعریفی خودمان از خدا تصوری مبهم دارند).پس اگر من یک جرقه بزنم که موجب اتش شود همچنان من خالق ان هستم(البته هر مثال مادی ایراد فلسفی هم دارد)و عامل ان هستم.دوما چرا فکر میکنیم الزاما خلق کردن خدا به شکل این بوده که یک دست بیاید و یا چارتا فرشته و شروع به چیدن و با نخ وصل کردن کنند.عموما نحوه خلق خدا که مستقیما توسط خودش بود خود غیر قابل درک است.قرار نیست با میکروسکوپ زوم کنی و اثار انگشت یا دست خدارا ببینی.اتم میرود همانجا که میرود و باید، تا به اینجا برسد.سوما فرض کنیم من با یک نقطه خیلی ریز که در اصل میکروچیپی است استارت یک هوش مصنوعی خود افزا و رشد کننده و تکامل یابنده را بزنم.حتی اگر بدون دخالت مستقیم من ان هوش مصنوعی به عرش اعلی برسد باز طراحی من بوده به شکلی که به انصورت تکامل پیدا کند.اما ویژگی جالب فلسفه خالق مشترک با نقطه مبهم ماست.خالق است.بله.در فلسفه ادیان و مثلا اسلام که بنا به شرایط اشنایی بیشتری با ان داریم الزاما خدا به ان معنا که فکر میکنیم جهان را با هدف نیافریده.حضرت علی در این باره فرموده که خداوند نیازی نداشته که هدفی از خلق داشته باشد.خلق خدا بخاطر خالق بودنش است.همانند چشمه میجوشد چون ذاتش است(البته ما در اینجا مجبور به استفاده از کلمات مادی هستیم و به معنای مقایسه خدا با مادیات یا توهین به مقدسات نیست بلکه برای رفع ابهامات با مثالهای زمینی است)اصیل ترین شاعران جهان میدانید کدامند؟معروفترین ها حافظ و سعدی و حتی شاعران اروپا...انان که شعر را نه برای پول و از اختیار یا برای خودشیرینی یا معروفیت بلکه در لحظه سروده اند.فی البداهه و بی دلیل.گرچه در زمان محصورند اما حدالامکان اگر از عادات مادی فارغ شده اند شعر از ان ها جوشیده.به علت ذات و ماهیت و طبع شاعری درونشان که خود ناشی از روح انسانی است.مانند غریزه ،اما متفاوت غریزه قابل کنترل است .شعر می اید به ذهنش ،می تواند ننویسد یا نگوید اما از ذهنش میگذرد.مثلا ذهن ما تقریبا در هر لحظه و واحد زمان در حال کار است حتی موقع خواب و موقعی که حتی فکر میکنی به چیزی فکر نمی کنی!چون ذات و ماهیتش افرینش اگاهی در هر لحظه است.نمی توانی بگویی چرا به فلان چیز فکر کردم.فکر است؛ می اید ،دست خودت نیست.تا زمان مرگ تقریبا هر لحظه حتی در مواردی در کما هم کار میکند.این شاعران اصیلترین هاهستند که عمیق ترین لایه های درونی خود رسیده اند.مثل تسلایی که در لحظه دست خودش نیست روابط و فرمول ها می ایند می روند حتی لحظه ای که سر شام است یا در طبیعت تفریح میکند.به همین علت بزرگان ما به رسیدن به ذات و ریشه وجودی و ماهیتی خودمان تاکید میکردند.حال خالق مثلا از نظر اسلام.خالق است ،می افریند، خلق میکند.از جایی که محصور زمان و مکان نیست پس در هر لحظه و هر آن (نمیتوان بی زمانی را با کلمات ابراز کرد)می افریند.میلیون ها میلیون جهان ...همچنان چیزی از خلقت هدفمندش کم نمیکند شاید ما بگوییم برای خودش بی هدف اما هدف برای ما.شاید خود شاعر در لحظه ذهنیت و علت خاصی برای سرودن نمی دیده اما خود مخلوق و شعر، معنا و مفهوم و منظور دارد و اگر ان را سامانه هوشمند فرض کنیم به پیش می رود.

حتی خود ادیان اشاره به وجود عالمین و بی نهایت عالم دیگر دارند. کما اینکه تصور بیکار نشستن خالق و فقط یک جهان افریدن خود اشتباه است.پس شاید یکی میگوید نقطه یکی میگوید خالق چون درکی از ذاتش نداریم.

اما در ادامه میگوییم ما همان شانس یک در تریلیونیم که نشستیم و میگوییم جهان نظم دارد.خب حتی اگر این را قبول کنیم خالق یک درتریلیون هم که شده یک جهان منظم خلق کرده(البته باز تعریف نظم و اینها سوال میشود اما فرض کنیم این جمله کامل اتئیستهاست که به فرض منظم بودن جهان این امکان یک در تریلیون است)تازه خود جهان های دیگر هم قطعا ساختار منظم خود را دارند.بله شاید انجا انسان بوجود نیامده و شرایطش نبوده اما موجود ایکس بوجود امده دست کم پایداری نسبی به معنای وجود ان جهان معنا یافته.جالب تر اینکه ذهن ما دقیقا در قالب درک این جهان است.نه تنها کل این جهان بلکه کمی هم به پشت و خارج از ان فکر میکند.شاید بگویید تکامل یافته.طبیعت تکامل داده تا من پادماده را درک و مطالعه کنم؟مگر پادماده در تکامل من نقش داشته؟البته خود این باز قابل بحث است قبول دارم .اما کنار هم گذاشتن این موارد دست کم دست کم داستان خالق را همچنان بالای پنجاه می برد.حتی خود ایلان ماسک اخیرا گفته احتمال ساخته شدن جهانمان با موجودات هوشمند بالاست.امروزه روشنفکرین حاضر به قبول ساخته شدن جهانمان توسط بیگانگان هوشمند شده اند چون بقول هایزنبرگ "نوشیدن اولین جرعه‌ از لیوان علوم طبیعی، تو را به یک بی ‌دین تبدیل می‌کند اما در انتهای این لیوان خدا منتظر تو است."در ابتدا کسی که مطالعات سطحی دارد معمولا(نه همیشه، درصد خدانباوران حتی در دانشمندان بالا و غیر قابل انکار است اگر بی طرفانه نگاه کنیم هم منطقیست و در مواردی حق میدهم )در ابتدا قطعا خدا را رد میکند.اما ان ها که به درک عمیق از علم می رسند یا به قدرت برتری اعتراف میکنند که در مواردی به یک دنیای شبیه سازی یا بازی کامپیوتری فضایی اشاره میکنند یا ندانم گرایی را انتخاب میکنند.انیشتین واقع بینانه نگاه کنیم؛ یک پانتئیست بود .بارها تاکید کرده اتئیست نیست ،اما به خدای شخصی هم باور ندارد حتی او هم در اعماق چیزی را حس میکرد"من متقاعد شده‌ام که خداوند تاس بازی نمی‌کند."باز هیچکدام تاکید قطعی و کورکورانه بر الزام باور دانشمندان به خدا انهم به معنی ادیان نیست.

اما مورد اخر ایا نظم الزاما به ناظم نیاز دارد؟

از نظر این جهانی بله اما الزاما نه...در این مورد بحث بیش از حد عمیق و فلسفیست و در مواردی بزرگترین فیلسوفان ان را رد کرده اند.بخصوص اینکه اگر خدا ناظم باشد پس خود دارای نظم است و خود نیاز به ناظم دارد.البته کسی نگفت ان نقطه فرضی در فیزیک ایا خود خالقی داشته؟خیر .نقطه ای میگذاریم و میگوییم از اینجا به بعد قابل درک برای ما و مطالعه نیست و ما صرفا میپذیریم .اما خلاف اینهم ثابت نشده و قطعا یک حالت دیگر است .حتی خود هیوم به عنوان ناقض نظم میگوید احتمال بالا کار کسان یا چیزها یا یک واحد است اما الزاما توحید نیست.ولی در کل ناظم احتمال بالایی دارد.یا ناظم ها

توجیه این است مگر یک ساختمان برای ساخته شدن یک ناظم میخواهد؟صدها نفر کار میکنند حتی از نظر مهندسی.اما بنظر من از نظر تئوری و طراحی ساختمان یک طراح وجود دارد.چرا؟در واقع دو نظر مخالف یک ساختمان نمیسازد.بلکه مشارکت چند موجود اگاه و تطبیق نظرهایشان.اگر مهندس یک بگوید رنگ باید زرد باشد و دومی بگوید قرمز رنگی زده نخواهد شد(مگر قدرت یکی بیشتر باشد یا با هم ترکیب کنند که خود یک رنگ دیگر است و نظر هیچکدام نیست بلکه کلا یک نظر دیگر است مثلا رنگ نارنجی یا نصف زرد و نصف قرمز،نمیتوان گفت ساختمان طبق نظر مهندس اول زرد شد یا صرفا قرمز دقت کنید هر دو میگویند کاملا زرد یا قرمز اگر بین این دورا اختیار کنند خود نظری مستقل و توافقیست یعنی اگاهی و نظر هر دو جمع و به یک نظر تبدیل شد.یعنی نهایتا یک نظر پیاده شد.نمیشود فقط زرد و در ان واحد فقط قرمز باشد.)پس یک نظر واحد برای جهان اعمال شده و دو نظر متضاد امکان ندارد یا دو نظر عین هم بوده اند و نظر هردو نفر پیاده میشود که خود یک نظر است یا بین ان دو توافق میشود که این خود باز یک نظر توافقی است نه الزاما نظر اولی نه نظر دومی است.پس یک نظر در طراحی ساختمان جهان پیاده شده.حال یا یک نفر بوده یا چند نفر...اولا یک نفر در هر صورت عاقلانه تر است شاید در کار ساخت فرشتگان یا نظایر کمک کنند اما نظر مهندس اصلی پیاده میشود و فرشتگان واسط انند.اما اگر دو مهندس عین هم، کاملا عین هم و کاملا هم نظر باشندو کاملا یکی فکر کنند که خب هر دو یکی هستند.یکی عین مشخصات فکریو نظری و باطنی شما باشد(برای خدا ظاهری در نظر نمیگیریم)شما دو نفر یکی هستید.حتی در مکان و زمان شما هم باید باشد(برای خدا زمانو مکان فرض نشده)یک حالت اینست که هر دو نظر متفاوت دهند و نهایتا یکی پیاده شود که خب یکی برتری قدرتی یا نظری دارد یا به علتی دیگری کوتاه امده و از نظر نسبی ان یکی قدرتمند تر است یا بگوییم مطلقا او خدا و خالق است.یا بین نظر این توافق شده و پیاده شود گرچه بعید است اما ان را هم بررسی میکنیم.اولا خود نظر بین این دو خود یک نظر جداست و مستقل است اما خب شاید هر دو مشورت کرده اند(با فرض هیچ گونه اختلاف بینشان که خود باز احتمال را محدودتر میکند)اما مشکل اینجاست که برخلاف جهان ما دو مهندس خارج جهان نخواهد بود!!!علت اینست افریننده این جهان خود خارج بعد زمان مکان است(حتی اگر نباشد افریننده ان خالق که خود خالق اصلیست قطعا خواهد بود چون زمان مکان خود مخلوق است)یعنی اینگونه نیست که دو مهندس فعلا توافق کنند، در هر لحظه و در هر واحد موافقند.دوم مکان نیست (درک همه اینها سخت است ناچاریم کلمات مادی به کار بریم اما این خود از عجایب انسان است تفکر در خارج از بعد خود بطور نسبی!)و ان دو خدا با فرض مکانی در همه جا همزمان هستند در همه چیز موافقند در همه چیز توافق دارند روی رنگ نارنجی و فقط نارنجی هر دو در هر زمان و مکان و حتی خارج بعد(حتی دانشمندا هم توافق بر تک منشا بودن همه جهان های ممکن مخلوق از منشا جهان ما دارند)علم فیزیک حتی یک نقطه را خالق دانسته نه دو نقطه(چون ما نقطه فرض میکنیم و ان هیچ است و هیچ خود یکیست )

علاوه بر این یک نظریه جالب وجود دارد به نام اگاهی جمعی؛ یعنی اگاهی منو تو، بطور جمعی یک اگاهی جمعی واحد تشکیل میدهد.یک ملت که مثلا انقلاب میکند.میتواند ان را مفرد دانست و یک اگاهی واحد دانست.پس مجموع خدایان که در همه چیز توافق دارند خود یک واحد حساب میشوند که برایندشان یک افرینش است.

تمام این حرفها کمی دور از نظم شد اما مرتبط و زیر مجموعه بود و در شبهات برهان نظم انها را دیدم.

اما باز ایا خود ناظم نظم دارد؟نکته جالب در شبهات وارد بر نظم و خدا پراکندگی و تناقض انهاست.مثلا هیوم اعتقاد دارد چون ساعت ناظم دارد الزاما نمیتوان گفت جهان ما ناظم دارد اما داوکینز میگوید ناظم نظم دارد چرا؟چون در جهان ما که همینگونه است!!!!در جهان ما ناظم خود پیچیده و نیاز به نظم دارد.پس باید یکی از این دو نظر فسخ شود و برود پی کارش.یا الزاما نظم جهان با ساعت مقایسه شود و بگوییم حتما ناظم دارد یا بگوییم الزاما نمیتوان گفت چون در جهان ما ناظم نظم دارد ناظم ما که خارج از جهان است نظم دارد.ثانیا فرض کنیم خالق همان نقطه است.خود نقطه هیچ است به اعتقاد علم، اما هستی را به وجود اورده درست؟ایا چون خود هیچ است الزاما نمیتواند هستی بوجود اورد؟هیچ هستی را بوجود اورده پس خالق نظم هم الزاما منظم نیست و حتی کل مفهوم نظم را به معنای واقعی خود ساخته.درکش سخت است اما خیلی ممکن است.خود خدا افریننده همه چیز است مهربانی نبوده تا قبل خدا دقیقا مانند نقطه...تا قبل هستی هیچ بوده خود خدا هست و وجود دارد اما نه به معنای هستی..میگوییم هیچ فیزیکی هست اما نه به معنای هستی ما اما هست(:

این نظر هیوم:

آنچه دربارۀ طبیعت٬ نظم نامیده می‌شود، می‌تواند تعادل نامیده شود. وقتی یک جرم آسمانی در دام جاذبۀ زمین می‌افتد و میلیاردها سال به دور آن می‌چرخد، آنچنانکه می‌توان از نظمِ چرخش آن برای محاسبۀ زمان استفاده کرد، آنچه واقع شده، نظمِ دست‌ساخته نیست، بلکه یک تعادل است که می‌تواند گاهی میلیون‌ها سال و گاهی به مدت کوتاهتر ادامه داشته باشد. همان قوانین فیزیک که تعادل‌های قبلی را ایجاد کردند، همان‌ها باعث از بین رفتن آن تعادل‌ها و موجودات قبلی شدند و تعادل‌های فعلی نیز کاملاً آسیب پذیرند و می‌توانند جایشان را به تعادل‌های جدید، بین موجوداتِ سازگارترِ جدید بدهند.

اتفاقا زیباتر شد نه؟ اسم این نظم را تعادل بگذار خیلی هم زیباتر...ایکس بگذار زد بگذار به هر حال وجود دارد.سوال این است قوانین به فرض تغییر میکند منظور از نظم کدام قانون و محصول است؟مثلا اگر امروز ایکس برابر دو هست فردا به مرور و با تغییر کائنات و مقادیر برفرض شود سه(که قوانین بنیادی دست کم در این جهان تغییری ندارند اما فرض کنیم)هیوم میگوید منظور از نظم ایکس مساوی دو است یا ایکس مساوی سه؟باید بگوییم یکی نظم دارد و منظم تر است یعنی قبلی بی نظم تر است براستی نظم کدام است؟من میگویم نظم همین است(:نظم همین تغییر است همین که ایکس همیشه مساوی عددیست. همینکه اصلا میتوان تعریفش کرد و نوشت و درک کرد (دست کم چیزهایی که در جهان ما هست نه خارج از بعد و زمان و مکان)اصلا خود تغییر هوشمندانه و تعادل بین اینکه ایکس امروز دو است و فردا بهتر است سه شود یا میشود خود نظم است .

اینهم شبهه اخر:

عده ای نیز وجود نظم را رد کرده اند. مثلا در مورد خلقت چشم می توان این ایراد را گرفت که چشم به نزدیک‌بینی، و به آب مروارید دچار می شود. در این استدلال که به آن برهان طراحی ضعیف (Argument from poor design or dysteleological argument) می گویند خدا ناتوان فرض شده یا اندکی پس از آفرینش جهان مرده‌است و این امکان را فراهم آورده که عالم هستی از عیار هماهنگی خود بکاهد.

بیا با این استدلال ثابت کنیم اصلا جهان نمیباید و نمیتوانست بوجود بیاید چه برسد ناقص باشد یا منوتو بگوییم ناقص است و هر دفه یکجور نقص را استدلال کنیم.

بیماری نقص است درست ؟امروز همه بیماری ها فرض کنیم حذف شوند چنان که نبوده اند.من فردا میگویم ژن نقص است چون محدودیت و اجبار رنگی میدهد شاید من نمیخواهم یا زیبا نیست یا زمینه نقص فیزیکی میدهد.فردا ژن هم چنان حذف شود که انگار از اول نبوده.بعد بگوییم اصلا این بدن نقص است.نمیگذارد بالا بروم فعالیت کنم خلاصه نسبته به یک پرنده از این نظر ناتوانم. نقص حذف شود.قالب روحی پیدا کنم.گیم اور(:

تو از این جهان خارج شدی!یعنی اصلا از ابتدا نباید این جهان بوجود می امد.حتی تهش میگفتم بعد زمان مکان محدودم کرده و یک نقص است باید حذف شود و تمام ...مفهوم وجود من حذف میشود.من از نظر متریالیستی در این بعد مفهوم دارم دنیایم هم همینطور پس در بهترین حالت است و نقص، خود مقایسه با جهانیست که به اعتقاد متریالیسم وجود ندارد.جهان عاری از هرگونه عیب و محدودیت(سعی کردم از دیدگاه متریالیسم و مادی ترین حالت بهش نگا کنم انگار که اصلا جهان دیگر نیست*

https://virgool.io/MaxRGroup/%DA%A9%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%88%D9%84-n1hdylxsv3ug

https://virgool.io/MaxRGroup/%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D9%85-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85-ousyjovpnthj

-1
3 سال پیش توسط: پریسا قلی زاده

کمی در مورد ابهامات نظم در جهان -بخش اول

چند روز پیش در محفلی از خداناباوران و ندانم گرایان بحث نظم در جهان مطرح شد و اینکه نظمی در جهان وجود ندارد یا نمی توان آن را تعریف کرد یا بی نظمی هایی وجود دارد.عمدتا چند شبهه فلسفی وارد است که در حد فکر و سواد ناچیز خود سعی در مطرح کردن پاره ای از جواب ها دارم:

1-نظمی در جهان وجود ندارد(بی نظمی هایی مانند جهش های ژنتیکی از بین رفتن ستارگان مشاهده می شود)

2-نظم توهم است و اصلا نظم چیست؟

3-ایا اصلا نظم به ناظم نیاز دارد؟

4-اگر نظم نبود ما اصلا نبودیم که اظهار نظر کنیم پس الزاما نظمی وجود ندارد(جهان شانسی است و اگر امکان بوجود امدن ما یک در تریلیون باشد ما همانیم)

مطالعات و علم این حوزه بسیار گسترده وعمیق است.بزرگانی چون هیوم آن را نقد کرده اند که من در مقابل آن ها هیچ خیلی هایمان روی هم به آن ها نمی رسیم.اگر بی طرفانه مطالب آن ها را خوانده و عمیقا فکر کنیم ممکن است گاهی حق را به آنها دهیم بخاطر همین من عملا توانایی در رد مستقیم نظریات آن ها یا شیرجه در عمق فلسفی قضایا ندارم صرفا نظر و تفکر شخصی که به ذهنم می رسد را خواهم نوشت.

اما در ابتدا ذکر چند نکته در گوشه ذهن ضروری است:

1- این سوالات و بحث ها هرگز انتها و تمامی ندارد.ذهن انسان فوق العاده است و تا ابد می توان ایراد در اورد.ایرادات منطقی که اگر بی طرفانه نگاه کنیم از هر دو جبهه مورد قبول است.از طرفی علم و تفکر هم رو به پیشرفت است و هر روز در کنار جواب ها سوال های بیشتری بوجود می اید.اگر دقت کنید با وجود رفع اکثر سوالات اولیه علمی مان تعداد سوالات بیشتر شده اما تخصصی هستند به همین علت ما فکر میکنیم علم در حال پیشروی است.

2-گاها ساده ترین جواب بهترین جواب است.ذهن انسان بسیار چالش پذیر و آفرین است.اگر انسان را در یک اتاق مکعبی ساده بدون هیچ طرح و رنگ و صدا می انداختند و همه ما انجا چشم می گشودیم تا کنون کلی علم و نظریه در مورد منبع اتاق و ویژگی های دیگر آن پیدا کرده بودیم.همچنین عده ای مخالفت و تناقض هم مشاهده می شد.حتی هم اکنون زمین تخت گرا هم داریم و هزار سال بعد هم خواهیم داشت!

3-زمان زیادی نداریم.عمده امیدهایمان واهی است.اتئیست ها استعداد شگرفی در بی معنا کردن زندگی محدود خود دارند اما معنای زیاد و تخیلی به پیشرفت های علمی بشر و اینده پرشور آن می بخشند.هر کس معنایی از زندگی دارد و برای آن ها هم امید و معنا همین است.بسیاری از متفکرین و بزرگان مانند استیون هاوکینگ عقیده دارند بشر صد سال اینده را نمیبیند که به احتمال زیاد همین است و تا قبل آن بشر خود را نابود خواهد کرد همین الان هم استعدادش را دارد حتی اگر یک در ملیون باشد روزی اتفاق می افتد.

4-جواب صد و قاطعی نیست.در کل واقعا فلسفه جهان اینست که چنان طراحی شده که هر کس هر گونه میتواند بی اندیشد.هیچ مدرک صدی نیست وگرنه همین الان خود خداوند با معجزه ای همه را هدایت میکرد یعنی با در نظر گرفتن خالق هم جهان را چنان ساخته که هر کس مجبور به فشار اوردن به ذهن و علم و خود داشته باشد

5-با تمام این وجود به اعتقاد من حقیقت اصلی را نمی توان مستقیما یافت اما واقعیت(سایه آن )را میتوان.میتوان گفت حقیقت چیزیست هر چند تلخ اما باور به ان زندگی اجتماعی و فردیمان را بهتر میکند.البته در هردین و باوری افرادی خوب و مفید هستند به همین علت شاید حقیقت خود باور های مختلف باشد و هدف خالق الزاما یک رنگ کردن همه نیست

6-برای بحث باید معیار ها و پایه هایی در نظر گرفت و سر ان توافق کرد در این مقاله بر سر وجود احتمالی خالق بدون در نظر گرفتن ادیان بحث خواهیم کرد.همچنین از ویژگی های خالق مانند مهربان بودن و غیره فعلا صرف نظر خواهیم کرد.حتی هدف نهایی آن را هم میتوان در نظر نگرفت .

اما بحث های موجود:

ادعای اول:اصلا نظمی وجود ندارد.پس بی نظمی هایی مانند جهش های بی قاعده ژنتیکی چیست؟

در ابتدا باید دید نظم چیست.چگونگی رخ دادن یا حاصل شدن یک رویداد یا نتیجه را در هماهنگی عناصر مرتبط شرح می‌دهد.

خب تعریف اسان است اما مشکل ما از اینجا شروع می شود:

یک جریان تحولات بی‌هدف یا به عبارتی یک بی‌نظمی ممکن است به نتیجه‌ای منجر شود که در پایان نتیجه را با عنوان هدف نشان دهد و جریان پشت‌سر گذاشته شده را منظم.

بله اینها از ویکی پدیاست.ساده اما کار راه انداز چون نه ما انهمه سواد داریم نه هدفمان است که میتوان کتاب ها نوشت و باز به نتیجه نرسید.به همین علت بررسی اجمالی و ساده تری را پیش می بریم:

همچنین برای مثال حمله منظم یک بیماری ویروسی از دیدگاه بدن انسان نوعی بی‌نظمی و ضدیت با هدف حیات بدن است. از اینرو نظم به صورت نسبی تعریف می‌شود و در برابر آن هرج و مرج یا بی‌نظمی قرار دارد.

نظم همچنین در جهان‌بینی دادارباوری با عنوان برهان نظم مورد بحث است. باورمندان جهان را منظم و نیازمند ناظم مطرح می‌کنند. ناباوران نظم را یک تصور ذهنی و جهان را فاقد نظم و همچنین فرض وجود ناظم را نیازمند منظم‌تر بودن خود ناظم و نیازمند بودن خود ناظم به ناظمی دیگر مطرح می‌کنند.

نکته جالب اول نظم کاملا نسبیست.یعنی ما از روی یک طرح یا مقایسه از یک الگو میگوییم چیزی منظم است یا خیر.مثلا یکی به اتاق من میتواند بگوید منظم اما یکی بگوید بودن کتاب ها روی میز بی نظمیست.ان فرد یا با اتاق خودش یا اتاق فرد دیگری که در عکسو فیلم ها دیده مقایسه میکند.یک بیماری میتواند منظم ولی در حمله به بدن بی نظم محسوب شود.در واقع سختی کار ما اینست که هیچ جهان دیگری نداریم که با ان مقایسه کنیم.تازه ان جهان را هم کار خدا می دانیم پس باید جهان غیر مخلوق داشته باشیم و با مقایسه ان بگوییم جهان ما منظم است پس خالق دارد.همه اینها جواب قطعی را سختو غیر ممکن می کند اما:

اول رجوع کنیم به فطرت...برخی میگویند فطرت چیست یا ...منظور من از فطرت اولین بشریست که وقتی به وجود امد نه از کس دیگری نه از تلویزیون رسانه یا هیچ چیز دیگری تاثیر نمیگرفت.فقط و فقط خودش و ارتباطش با جهان دورش.این ذهن خالص است.کامل نیست اگاهی زیادی ندارد اما اولین جواب خالص و طبیعی را خود ذهن میدهد.جوابی که به عقیده اتئیست ها حاصل تکامل است اما چه دلیلی باعث شده مغز به دنبال نظم و اقرار به وجود نظم و خالق کند؟چه بت پرست ها چه چند خداها همه ابتدا به وجود نظم پی برده و سپس برای ان خالقی قائل شدند و بمرور خالق های شخصی هرکس افزایش و تلفیق یافت.ایا تکامل باعث شده ؟چرا؟دلیل طبیعی ندارد.اگر بگویید سعی در معنا بخشیدن و زنده نگهداشتن داشته پس دلیل منطقی داشته چرا حالا این را از خودمان بگیریم؟بخصوص وقتی جواب قطعی نداریم که ایا نظم هست یا خیر

دوم ما قبول داریم جهان را نمیتوان با جهان دیگری مقایسه کرد.ااما اگر وارد جزئییات شویم منظم ترین سیاره گونه و قسمتی از کیهان که میشناسیم اینجاست.مگر به باور خود اتئیست ها تا وقتی که منظم تر از اکوسیستم اینحا را کشف نکرده ایم نمیتوانیم بگوییم منظم ترین قسمت جهان هستیم و در کل نسبت به بقیه قسمت ها منظم محسوب میشویم؟همچنین هر قسمت از جهان نسبت به قسمت دیگر منظم است و جهان در حال گسترش است پس عملا بی نهایت است و نمیتوان نا منظم مطلقی قائل شد.نه فعلا

سوم اکثر دانشمندان و متفکران درطول تاریخ و حتی امروزه به طور میانگین نظم را قبول دارند(بجز برخی کشورها و مراکز مطالعاتی خاصی در امریکا یا برخی کشورهای دیگر)علاوه بر ان نظم را قبول نداری؟پس به دنبال فرمول نباش.به دنبال کشف نباش چون قانونی نیست شانسیست..نهایتا نظمی در دنیا نیست فایده ای ندارد.شاید قانون جاذبه زمین درست عمل کند اما چون نهایتا نظمی نیست(که خود مقیاسی ندارد که بگوییم نظم نیست)پس نهایتا این قانون یا باید نقض شود یا عملا رابطه ای تو خالی بخصوص در کل جهان هستی باشد پس قبول داریم در دیدگاه جزئی و پایینتر نظمی هست دست کم نسبی و خودمان تعریف کرده ایم پس باید سطوح کلی و بالاتر هم دارای نظم باشند اوکی نظم را خودمان تعریف میکنیم؟پس اجازه بده نظم کلی جهان را هم خودمان تعریف کرده و آن را منظم بدانیم چون نهایتا همه چیز در جهان ساخته ذهن و اگاهی ماست شاید حقیقت چیز دیگری باشد اما حقیقتی که ما درک میکنیم ساخته خودمان است ساخته ذهن و اگاهی که به ان انسان میگوییم.

چهارم ساختاری که جهان های متعدد شانسی میسازد کما اینکه یک درملیون جهان منظم بسازد خود منظم است.چون قانونش ساخت جهان منظم یک در میلیون است و این خود یک نظم مشخص است میدانیم مثلا فلان تعداد جهان بعد ما یک جهان منظم خواهیم داشت.

پنجم بی نظمی جزوی از نظم است.اگر ستاره ای از بین می رود علتش بوجود امدن ستاره دیگر است نمیتوان گفت بی نظمیست.اگر حشره ای مییمیرد یا موجودی شکار میشود علتش حفظ چرخع است.نظم یک چرخه است و خطی نیست.ندانم گرایی حرف حقی زد.اگر جهش نبود حیات معنا نداشت.می ایستاد.بی تحرک بود.سرجایش.اگر جهش ژنتیکی را به جهش های مثلا نامنظم دیگر در کائنات تعمیم دهیم کل کائنات با یک بی نظمی بوجود امده.اگر این بی نظمی نبود اصلا جهان حرکت نمیکرد.فرض کنید اولین اتم بطور شانسی با اتم دیگری پیوند نمیخورد. تا هیدروژن بوجود بیاید.اصلا به لحاظ فلسفی جهان از نقطه شروع حرکت نمیکرد.پس خود بی نظمی لازم بوده.شاید بگویید تو از کلمه بی نظمی خود استفاده کردی و تناقض داری.در ادامه بگوییم در اینجا بی نظمی از منظر اتئیست ها و جبهه های مخالف را معنا کردیم.این بی نظمی ها اولا خود از چرخه نظم اند.و خود لازمه وجود نظم اند.فرض کنیم تاریکی در کل جهان نبود.همیشه نور همه جا نور.ایا ما در فرهنگ لغتمان کلمه روشنایی را ابداع میکردیم؟قطعا نه بدون تاریکی کلمه مفهوم نور بوجود نمی اید درک نمیشود معنا نمیشود و اصلا وجود نخواهد داشت.پایه فلسفی جهان کنار هم بودن تضاد هاست.به فرض اینهارا بی نظمی بگیریم.اگر این بی نظمی نبود ما کلمه نظم را ابداع میکردیم؟ایا اصلا تصوری از خود نظم داشتیم؟اصلا مفهوم نظم هم وجود نداشت.برای بودن نظم باید بی نظمی نسبی هم باشد.حتی چه بسا خالق خود برای نشان دادن نظم بی نظمی نسبی را نشان داد تا متوجه شویم یکی از نشانه های خالق داشتن جهان چیست.بفهیم بطور نسبی میتوان گفت یک گربه بی نظم است به یک ماشین.پس ماشین خالق دارد.خود گربه نسبت به ساختار های دیگر تا بی انتها ساختار بی نظم که هر روز هم بیشتر میشود و چون جهان به بی نظمی می رود در هر واحد زمان چیزی بی نظم تر است و چیز قبلی منظم.و این خود غیر قابل تصور است چون خود بافت زمان هم در گسترش است.

اما باز میگویم من جواب قطعی ندارم.می ایم برای درک پایین خودم یک تعریف ساده از نظم داشته باشم.میبینم تعریف مطلقی نمیتوان از نظم گفت و نسبی است.پس یک ویژگی از ان میگویم.مثلا ما تعریف مطلق حیات را نداریم اما از ویژگی های ان،ان را درک و تعریف میکنیم مثل تصورمان هم از خدا.این شباهت ها جالب نیست؟

میگویم ساختاری منظم است که قابل پیش بینی باشد.حتی اگر پیش بینی ضعیف باشد.اما قابل پیش بینی.حتی اگر همین امروز درصد پیش بینی زیر یک درصد باشد روزی در عالم بی نهایت بشر بالای پنجاه درصد می رسد.شاید اگر چند دهه قبل با اتئیستی بحث میکردی میگفت اختلال ها و بیماری های ارثی(البته فرض کنیم اصلا از ارثی بودن و ژنی بودن خبر ندارد.فرض بیماری ایکس)یک بی نظمیست.اما امروزه کاملا نظم دارد.ما با کسب کردن دیتاها و بررسی ژنتیک ها و علم نوین با درصد بالایی بیماری های ارثی را پیش بینی میکنیم چرا؟چون نظم دارد.ما زمانی نظمش را نمیدانستیم.یا با احتمال ضعیفی پیش بینی میکردیم.فکر میکردیم دلیلی ندارد یا دلایل ان خیلی پیچیده است(که این خود اقرار میکند قابل پیش بینی است و به عبارتی نظم دارد(به تعبیر من) شاید امروز قابل پیش بینی نباشد یا شاید تا ابد ولی مجموعه دلایلی دارد که فقط پیچیده هستند و در کار و درک ما نیست .)من میگویم بطور مطلق هیچ چیز در جهان شانسی نیست.دست کم در ابعاد وسیع و کلی.هرچیزی عللی دارد فقط مجموعه دلایل یک چیز انقدر پییچیده و زیاد میتواند باشد یا ما کشف نکرده باشیم که بتوان در کلام گفت شانسیست.مثلا من تصادف کردم.کاملا شانسی!حواسم نبود اره؟نه ...در اصل چون فکرم یه جا دیگ بود اون لحظه؟نه بابا اون لحظه حواسم جمع بود پس چرا؟چون یه ثانیه قبلش حواسم پرت بود و یکم ماشینو به چپ متمایل کرده بودم.چرا چون یک ساعت قبلترش دعوام شده بود چرا ؟چون...و محموعه اینها باعث تصادف شد.حتی گاها تقصیر من نیست.همین شرایط را برای راننده دیگری که مقصر اصلی او بود و اومد و زد به من تصور کن.به هر حال علتی داشته اما چون من علتش رو نمیدونم یا فکر نکردم به علتش یا نمیخوام قبول کنم یا مجموعه اتفاقات پشت هم و ریز و پیچیده باعث تصادف شد میگم شانسی بود.

پس شانس در سطوح پایین زندگی در کلام میتواند استفاده شود اما در کل واقعا شانسی در کارنیست.حال برگردیم سر اصل موضوع.گفتیم یک ویژگی نظم را قابل پیش بینی بودن یک ساختار در اتفاقات بعدی میدانیم.کما اینکه فعلا علم ما ناقص،ضعیف باشد.مثلا روزی حدس زدن بیماری های ارثی.پیش بینی هوا وطوفانها(مذهبیون دقت کنند درمواردی هم متاسفانه ما به شانس قسمت میگوییم و خود را توجیه میکنیم)

امروز جهش های ژنتیکی را نمیتوانیم اما عللش را میدانیم و فردا پیش بینی خواهیم کرد ؟؟؟؟!!!نه صبر کنید!!! در اینترنت عباراتی مثل ایا ما میتونیم جهش های ژنی رو پیش بینی کنیم؟(به انگلیسی سرچ کنید ویرگول انگلیسی رو بد میندازه نمیتونم بنویسم)بنویسید.صد ها مقاله پژوهش برخی موارد کاملا قابل پیش بینی شده اند برخی تا حدی و برخی در حد کمی .اما علم در حال پیشرفت است.الگو ها فرمول ها روابط الگوریتم ها قوانین هر روز کشف و به کار گرفته می شوند.شاید فعلا بگوییم بی نظم اما در اینده صد ها قانون(که قطعا میدانیم رابطه ای هست وگرنه دنبالشان نمیگردیم یا میگوییم اوکی شانسیست پس نمیشود کاری کرد یا رابطه ای پیدا کرد)کشفخواهد شد و همین جهش روزی به اسان ترین قوانین و قابل درک ترین نظم ها تبدیل خواهد شد(مگر اینکه اتئیست محترم بخواهد منکر علم قدرت و پیشرفت ان شود یا از دانشمندان با جمله اینکه کاملا شانسیست و رابطه ای بین انها نیست و شما دنبال ساختن زورکی رابطه هستید بخواهد دست از کار بکشند)وگرنه قدرت علم زیر سوال می رود پس عملا ما ناتوانیم و نمیتوانیم جهان را مسخر کنیم که خود این نشان از وجود خالقی دارد که چنان جهان را با معجزه و بی دلیل افریده(دست کم خداباوران میتوانند این عبارات را به کار برند)امروز تحقیقات روی پیش بینی زلزله ها ادامه دارد و اکثر فجایا قابل تشخیصند.حتی شهاب سنگ هایی که اگر روزی میخوردند میگفتیم شانسیست امروزه رهگیری و پیش بینی میشوند.تا چند قرن اینده زمین قابل پیش بینی است شاید امروز ضعیف باشد اما در اینده پیش بینی ها دقیقتر میشود.شاید بگویید مثلا پیش بینی نابودی محیط زیست را با ظهور یک دولت جهانی حامی محیط زیست میتوان نابود کرد.خب عزیز نگفتیم پیش بینی فقط تجربیست.اینهم کار تحلیلگران سیاسیست و از قضا جامعه و جهان سیاسی نظم های منطقی تری دارد.به حوزه جدید فیوچریست ها بروید و تحقیق کنید.دولت ها از نظریه های بازی برای پیش بینی سال های اینده استفاده میکنند این خود نشانگر نظم در جهان سیاسی و اجتماعیست حتی اگر پیش بینی غلط شو اولا درصدش کم است دوما اشتباه از ما بوده که ان عامل را در نظر نگرفته ایم وگرنه یکهو که معجزه نشده یک متغیر جدید از اسمان بیفتد.حتی در موارد کلان ما عاقبت بافت فضا و زمان و عاقبت کل کائنات را میدانیم .در جریان کرونا هوش مصنوعی هایی با تحلیل داده و الگوریتمهایی توانستند وقوع اپیدمی و حتی نحوه گسترش ان و حتی جهش های ان را پیش بینی کنند.این نشان میدهد بیماری بی نظمی نیست فقط قدرت تحلیل داده ما ضعیف بود و گاها کار را به دست کامپیوتر باید داد خود کامپیوتر هم وظیفه ای جز تحلیل داده ها با الگوریتم های خاص ندارد.پس هر چیز الان بی نظمیست هرچقدر پیچیده و غیر ممکن بیاید روزی دست کم با هوش مصنوعی قابل پیش بینی خواهد شد.شاید بشر از بین برود نمیدانم اما مهم استعداد بالقوه ان است.میداند نظمی هست که اگر عمر کفاف دهد روزی به همه انها میتوان پی برد.

https://virgool.io/MaxRGroup/%DA%A9%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%88%D9%84-n1hdylxsv3ug

برهان نظم متداول‏ترین برهان بر اثبات وجود خداست. برهان نظم همان‏طور که قبلاً اشاره شد، با استفاده از نظم در جهان طبیعت درپی اثبات علم وحکمت برای خالق جهان است، و نه چیز دیگر. به عبارتی، هدف و وظیفه برهان نظم آن است که ما را از سطح طبیعت و جهان مادی به ماورای این جهان مادی که علیم و حکیم است برساند و به خوبی از انجام چنین وظیفه‏ای برمی‏آید. قرآن در این زمینه می‏فرماید:
«اگفَلا یَنْظُرُونَ اِلَی الاِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَاِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ* وَاِلَی الجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ* وَاِلَی الاگرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ* فَذَکِّرْ اِنَّما اگنْتَ مُذَکِّر* لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر».
ترجمه: «آیا به شتر نمی‏نگرید که چگونه آفریده شده است، و به آسمان چگونه برافراشته شده است، وبه کوهها چگونه نشانده شده است، و به زمین چگونه گسترده شده، یادآوری کن، تو فقط یادآوری و بر آنها مسلط نیستی».
یعنی این‏که ای انسان! اگر تو به موارد نظم و پیچیدگی‏های خلقت توجه کنی بی‏درنگ به عالم ماورای ماده که حکیم و علیم است توجه می‏کنی وپی می‏بری که این عناصر اصلی طبیعت مادی عاجز از ایجاد چنین نظم و هماهنگی دقیق هستند.
اشکالات مهمی که مخصوصاً دیوید هیوم انگلیسی و ایمانوئل کانت آلمانی بر این برهان وارد کرده‏اند حاکی از آن است که قدر و منزلت آن را نشناخته‏اند. اگر قدر و منزلت آن برهان به خوبی شناخته می‏شد، هیچ یک از اشکالات آنان مطرح نمی‏شد.
در این مقاله در پی آن هستیم که اشکالات عمده بر برهان نظم را مطرح و سپس به پاسخگویی آنها بپردازیم.
اشکالات برهان نظم
1. مفهوم نظم، مفهوم روشنی نیست و انسانها برداشت یکسانی از آن ندارند. پدیده‏ای که برای کسی منظم به نظر می‏رسد برای دیگری غیر از آن است.فی‏المثل تابلویی که برای مشاهده کننده‏ای منظم به نظر می‏رسد برای دیگری بی‏نظم جلوه می‏کند.1 یا لکه‏های جوهری که برای کسی منظم به نظر می‏رسد برای دیگری منظم به نظر نمی‏رسد.2
پاسخ: برای پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است که انواع نظم را مورد بررسی قرار دهیم تا مشخص شود کدام نظم دارای چنین خاصیتی است.
انواع نظم: نظم به سه صورت می‏تواند متحقق شود:
الف. نظم زیبا شناختی، اگر گروهی از عناصر و اجزاء به شیوه خاص کنار هم قرار گیرند که ما لذت ذاتی به ادراک آن داریم، یا هنگام مواجهه با آن لذت بخش باشد آن را نظم زیبا شناختی می‏گویند.
مثل مشاهده تابلوی نقاشی یا ترغیب به اعتقاد به وجود خدا از طریق بررسی آسمان پرستاره، توسل جستن به نظم زیبا شناختی است.
ب. نظم علّی، اگر عناصر خاصی در یک تفاوت زمانی و مکانی اتفاق بیفتند ما می‏توانیم از نظم علّی صحبت کنیم.
ج. نظم غایی، ساختارهایی که برای ایجاد یک نتیجه مشخص و با ارزش هماهنگ شده‏اند، نظم غایی دارند و نمونه‏های نظم غایی، موجودات زنده است.
تفاوت بین نظم علّی و غایی در این است که در نظم غایی، نتیجه واجد ارزش است، ولی در نظم علیّ چنین نیست. اگر چنین تفاوتی نباشد هر رابطه علّی و معلولی، حالتی از نظم غایی خواهد بود.گفتن این که باد موجب حرکت خاک نرم در هوا می‏شود، همانقدر صحیح است که بگوییم میکانیسم چشم باعث دیدن می‏شود. مورد اخیر نمونه‏ای از نظم غایی محسوب می‏شود در حالی که حرکت خاک نرم در هوا این گونه نیست. زیرا ما دیدن را واجد ارزش می‏دانیم ولی حرکت خاک در هوا را فاقد ارزش می‏دانیم.3
اینک با در نظر گرفتن موارد یاد شده چنین می‏گوییم:
اوّلاً، با توجه اقسام مختلف نظم روشن می‏شود که مواردی از نظم وجود دارند(نظم غایی) که همه اجزاء در یک هماهنگی کامل در پی ایجاد یک نتیجه می‏باشند. چنین مواردی بدون شک منظم‏اند. موجودات زنده نظیر

https://virgool.io/MaxRGroup/%DA%A9%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%88%D9%84-n1hdylxsv3ug

-1
3 سال پیش توسط: فاطمه حمیداوی

کمی در مورد ابهامات نظم در جهان -بخش اول

چند روز پیش در محفلی از خداناباوران و ندانم گرایان بحث نظم در جهان مطرح شد و اینکه نظمی در جهان وجود ندارد یا نمی توان آن را تعریف کرد یا بی نظمی هایی وجود دارد.عمدتا چند شبهه فلسفی وارد است که در حد فکر و سواد ناچیز خود سعی در مطرح کردن پاره ای از جواب ها دارم:

1-نظمی در جهان وجود ندارد(بی نظمی هایی مانند جهش های ژنتیکی از بین رفتن ستارگان مشاهده می شود)

2-نظم توهم است و اصلا نظم چیست؟

3-ایا اصلا نظم به ناظم نیاز دارد؟

4-اگر نظم نبود ما اصلا نبودیم که اظهار نظر کنیم پس الزاما نظمی وجود ندارد(جهان شانسی است و اگر امکان بوجود امدن ما یک در تریلیون باشد ما همانیم)

مطالعات و علم این حوزه بسیار گسترده وعمیق است.بزرگانی چون هیوم آن را نقد کرده اند که من در مقابل آن ها هیچ خیلی هایمان روی هم به آن ها نمی رسیم.اگر بی طرفانه مطالب آن ها را خوانده و عمیقا فکر کنیم ممکن است گاهی حق را به آنها دهیم بخاطر همین من عملا توانایی در رد مستقیم نظریات آن ها یا شیرجه در عمق فلسفی قضایا ندارم صرفا نظر و تفکر شخصی که به ذهنم می رسد را خواهم نوشت.

اما در ابتدا ذکر چند نکته در گوشه ذهن ضروری است:

1- این سوالات و بحث ها هرگز انتها و تمامی ندارد.ذهن انسان فوق العاده است و تا ابد می توان ایراد در اورد.ایرادات منطقی که اگر بی طرفانه نگاه کنیم از هر دو جبهه مورد قبول است.از طرفی علم و تفکر هم رو به پیشرفت است و هر روز در کنار جواب ها سوال های بیشتری بوجود می اید.اگر دقت کنید با وجود رفع اکثر سوالات اولیه علمی مان تعداد سوالات بیشتر شده اما تخصصی هستند به همین علت ما فکر میکنیم علم در حال پیشروی است.

2-گاها ساده ترین جواب بهترین جواب است.ذهن انسان بسیار چالش پذیر و آفرین است.اگر انسان را در یک اتاق مکعبی ساده بدون هیچ طرح و رنگ و صدا می انداختند و همه ما انجا چشم می گشودیم تا کنون کلی علم و نظریه در مورد منبع اتاق و ویژگی های دیگر آن پیدا کرده بودیم.همچنین عده ای مخالفت و تناقض هم مشاهده می شد.حتی هم اکنون زمین تخت گرا هم داریم و هزار سال بعد هم خواهیم داشت!

3-زمان زیادی نداریم.عمده امیدهایمان واهی است.اتئیست ها استعداد شگرفی در بی معنا کردن زندگی محدود خود دارند اما معنای زیاد و تخیلی به پیشرفت های علمی بشر و اینده پرشور آن می بخشند.هر کس معنایی از زندگی دارد و برای آن ها هم امید و معنا همین است.بسیاری از متفکرین و بزرگان مانند استیون هاوکینگ عقیده دارند بشر صد سال اینده را نمیبیند که به احتمال زیاد همین است و تا قبل آن بشر خود را نابود خواهد کرد همین الان هم استعدادش را دارد حتی اگر یک در ملیون باشد روزی اتفاق می افتد.

4-جواب صد و قاطعی نیست.در کل واقعا فلسفه جهان اینست که چنان طراحی شده که هر کس هر گونه میتواند بی اندیشد.هیچ مدرک صدی نیست وگرنه همین الان خود خداوند با معجزه ای همه را هدایت میکرد یعنی با در نظر گرفتن خالق هم جهان را چنان ساخته که هر کس مجبور به فشار اوردن به ذهن و علم و خود داشته باشد

5-با تمام این وجود به اعتقاد من حقیقت اصلی را نمی توان مستقیما یافت اما واقعیت(سایه آن )را میتوان.میتوان گفت حقیقت چیزیست هر چند تلخ اما باور به ان زندگی اجتماعی و فردیمان را بهتر میکند.البته در هردین و باوری افرادی خوب و مفید هستند به همین علت شاید حقیقت خود باور های مختلف باشد و هدف خالق الزاما یک رنگ کردن همه نیست

6-برای بحث باید معیار ها و پایه هایی در نظر گرفت و سر ان توافق کرد در این مقاله بر سر وجود احتمالی خالق بدون در نظر گرفتن ادیان بحث خواهیم کرد.همچنین از ویژگی های خالق مانند مهربان بودن و غیره فعلا صرف نظر خواهیم کرد.حتی هدف نهایی آن را هم میتوان در نظر نگرفت .

اما بحث های موجود:

ادعای اول:اصلا نظمی وجود ندارد.پس بی نظمی هایی مانند جهش های بی قاعده ژنتیکی چیست؟

در ابتدا باید دید نظم چیست.چگونگی رخ دادن یا حاصل شدن یک رویداد یا نتیجه را در هماهنگی عناصر مرتبط شرح می‌دهد.

خب تعریف اسان است اما مشکل ما از اینجا شروع می شود:

یک جریان تحولات بی‌هدف یا به عبارتی یک بی‌نظمی ممکن است به نتیجه‌ای منجر شود که در پایان نتیجه را با عنوان هدف نشان دهد و جریان پشت‌سر گذاشته شده را منظم.

بله اینها از ویکی پدیاست.ساده اما کار راه انداز چون نه ما انهمه سواد داریم نه هدفمان است که میتوان کتاب ها نوشت و باز به نتیجه نرسید.به همین علت بررسی اجمالی و ساده تری را پیش می بریم:

همچنین برای مثال حمله منظم یک بیماری ویروسی از دیدگاه بدن انسان نوعی بی‌نظمی و ضدیت با هدف حیات بدن است. از اینرو نظم به صورت نسبی تعریف می‌شود و در برابر آن هرج و مرج یا بی‌نظمی قرار دارد.

نظم همچنین در جهان‌بینی دادارباوری با عنوان برهان نظم مورد بحث است. باورمندان جهان را منظم و نیازمند ناظم مطرح می‌کنند. ناباوران نظم را یک تصور ذهنی و جهان را فاقد نظم و همچنین فرض وجود ناظم را نیازمند منظم‌تر بودن خود ناظم و نیازمند بودن خود ناظم به ناظمی دیگر مطرح می‌کنند.

نکته جالب اول نظم کاملا نسبیست.یعنی ما از روی یک طرح یا مقایسه از یک الگو میگوییم چیزی منظم است یا خیر.مثلا یکی به اتاق من میتواند بگوید منظم اما یکی بگوید بودن کتاب ها روی میز بی نظمیست.ان فرد یا با اتاق خودش یا اتاق فرد دیگری که در عکسو فیلم ها دیده مقایسه میکند.یک بیماری میتواند منظم ولی در حمله به بدن بی نظم محسوب شود.در واقع سختی کار ما اینست که هیچ جهان دیگری نداریم که با ان مقایسه کنیم.تازه ان جهان را هم کار خدا می دانیم پس باید جهان غیر مخلوق داشته باشیم و با مقایسه ان بگوییم جهان ما منظم است پس خالق دارد.همه اینها جواب قطعی را سختو غیر ممکن می کند اما:

اول رجوع کنیم به فطرت...برخی میگویند فطرت چیست یا ...منظور من از فطرت اولین بشریست که وقتی به وجود امد نه از کس دیگری نه از تلویزیون رسانه یا هیچ چیز دیگری تاثیر نمیگرفت.فقط و فقط خودش و ارتباطش با جهان دورش.این ذهن خالص است.کامل نیست اگاهی زیادی ندارد اما اولین جواب خالص و طبیعی را خود ذهن میدهد.جوابی که به عقیده اتئیست ها حاصل تکامل است اما چه دلیلی باعث شده مغز به دنبال نظم و اقرار به وجود نظم و خالق کند؟چه بت پرست ها چه چند خداها همه ابتدا به وجود نظم پی برده و سپس برای ان خالقی قائل شدند و بمرور خالق های شخصی هرکس افزایش و تلفیق یافت.ایا تکامل باعث شده ؟چرا؟دلیل طبیعی ندارد.اگر بگویید سعی در معنا بخشیدن و زنده نگهداشتن داشته پس دلیل منطقی داشته چرا حالا این را از خودمان بگیریم؟بخصوص وقتی جواب قطعی نداریم که ایا نظم هست یا خیر

دوم ما قبول داریم جهان را نمیتوان با جهان دیگری مقایسه کرد.ااما اگر وارد جزئییات شویم منظم ترین سیاره گونه و قسمتی از کیهان که میشناسیم اینجاست.مگر به باور خود اتئیست ها تا وقتی که منظم تر از اکوسیستم اینحا را کشف نکرده ایم نمیتوانیم بگوییم منظم ترین قسمت جهان هستیم و در کل نسبت به بقیه قسمت ها منظم محسوب میشویم؟همچنین هر قسمت از جهان نسبت به قسمت دیگر منظم است و جهان در حال گسترش است پس عملا بی نهایت است و نمیتوان نا منظم مطلقی قائل شد.نه فعلا

سوم اکثر دانشمندان و متفکران درطول تاریخ و حتی امروزه به طور میانگین نظم را قبول دارند(بجز برخی کشورها و مراکز مطالعاتی خاصی در امریکا یا برخی کشورهای دیگر)علاوه بر ان نظم را قبول نداری؟پس به دنبال فرمول نباش.به دنبال کشف نباش چون قانونی نیست شانسیست..نهایتا نظمی در دنیا نیست فایده ای ندارد.شاید قانون جاذبه زمین درست عمل کند اما چون نهایتا نظمی نیست(که خود مقیاسی ندارد که بگوییم نظم نیست)پس نهایتا این قانون یا باید نقض شود یا عملا رابطه ای تو خالی بخصوص در کل جهان هستی باشد پس قبول داریم در دیدگاه جزئی و پایینتر نظمی هست دست کم نسبی و خودمان تعریف کرده ایم پس باید سطوح کلی و بالاتر هم دارای نظم باشند اوکی نظم را خودمان تعریف میکنیم؟پس اجازه بده نظم کلی جهان را هم خودمان تعریف کرده و آن را منظم بدانیم چون نهایتا همه چیز در جهان ساخته ذهن و اگاهی ماست شاید حقیقت چیز دیگری باشد اما حقیقتی که ما درک میکنیم ساخته خودمان است ساخته ذهن و اگاهی که به ان انسان میگوییم.

چهارم ساختاری که جهان های متعدد شانسی میسازد کما اینکه یک درملیون جهان منظم بسازد خود منظم است.چون قانونش ساخت جهان منظم یک در میلیون است و این خود یک نظم مشخص است میدانیم مثلا فلان تعداد جهان بعد ما یک جهان منظم خواهیم داشت.

پنجم بی نظمی جزوی از نظم است.اگر ستاره ای از بین می رود علتش بوجود امدن ستاره دیگر است نمیتوان گفت بی نظمیست.اگر حشره ای مییمیرد یا موجودی شکار میشود علتش حفظ چرخع است.نظم یک چرخه است و خطی نیست.ندانم گرایی حرف حقی زد.اگر جهش نبود حیات معنا نداشت.می ایستاد.بی تحرک بود.سرجایش.اگر جهش ژنتیکی را به جهش های مثلا نامنظم دیگر در کائنات تعمیم دهیم کل کائنات با یک بی نظمی بوجود امده.اگر این بی نظمی نبود اصلا جهان حرکت نمیکرد.فرض کنید اولین اتم بطور شانسی با اتم دیگری پیوند نمیخورد. تا هیدروژن بوجود بیاید.اصلا به لحاظ فلسفی جهان از نقطه شروع حرکت نمیکرد.پس خود بی نظمی لازم بوده.شاید بگویید تو از کلمه بی نظمی خود استفاده کردی و تناقض داری.در ادامه بگوییم در اینجا بی نظمی از منظر اتئیست ها و جبهه های مخالف را معنا کردیم.این بی نظمی ها اولا خود از چرخه نظم اند.و خود لازمه وجود نظم اند.فرض کنیم تاریکی در کل جهان نبود.همیشه نور همه جا نور.ایا ما در فرهنگ لغتمان کلمه روشنایی را ابداع میکردیم؟قطعا نه بدون تاریکی کلمه مفهوم نور بوجود نمی اید درک نمیشود معنا نمیشود و اصلا وجود نخواهد داشت.پایه فلسفی جهان کنار هم بودن تضاد هاست.به فرض اینهارا بی نظمی بگیریم.اگر این بی نظمی نبود ما کلمه نظم را ابداع میکردیم؟ایا اصلا تصوری از خود نظم داشتیم؟اصلا مفهوم نظم هم وجود نداشت.برای بودن نظم باید بی نظمی نسبی هم باشد.حتی چه بسا خالق خود برای نشان دادن نظم بی نظمی نسبی را نشان داد تا متوجه شویم یکی از نشانه های خالق داشتن جهان چیست.بفهیم بطور نسبی میتوان گفت یک گربه بی نظم است به یک ماشین.پس ماشین خالق دارد.خود گربه نسبت به ساختار های دیگر تا بی انتها ساختار بی نظم که هر روز هم بیشتر میشود و چون جهان به بی نظمی می رود در هر واحد زمان چیزی بی نظم تر است و چیز قبلی منظم.و این خود غیر قابل تصور است چون خود بافت زمان هم در گسترش است.

اما باز میگویم من جواب قطعی ندارم.می ایم برای درک پایین خودم یک تعریف ساده از نظم داشته باشم.میبینم تعریف مطلقی نمیتوان از نظم گفت و نسبی است.پس یک ویژگی از ان میگویم.مثلا ما تعریف مطلق حیات را نداریم اما از ویژگی های ان،ان را درک و تعریف میکنیم مثل تصورمان هم از خدا.این شباهت ها جالب نیست؟

میگویم ساختاری منظم است که قابل پیش بینی باشد.حتی اگر پیش بینی ضعیف باشد.اما قابل پیش بینی.حتی اگر همین امروز درصد پیش بینی زیر یک درصد باشد روزی در عالم بی نهایت بشر بالای پنجاه درصد می رسد.شاید اگر چند دهه قبل با اتئیستی بحث میکردی میگفت اختلال ها و بیماری های ارثی(البته فرض کنیم اصلا از ارثی بودن و ژنی بودن خبر ندارد.فرض بیماری ایکس)یک بی نظمیست.اما امروزه کاملا نظم دارد.ما با کسب کردن دیتاها و بررسی ژنتیک ها و علم نوین با درصد بالایی بیماری های ارثی را پیش بینی میکنیم چرا؟چون نظم دارد.ما زمانی نظمش را نمیدانستیم.یا با احتمال ضعیفی پیش بینی میکردیم.فکر میکردیم دلیلی ندارد یا دلایل ان خیلی پیچیده است(که این خود اقرار میکند قابل پیش بینی است و به عبارتی نظم دارد(به تعبیر من) شاید امروز قابل پیش بینی نباشد یا شاید تا ابد ولی مجموعه دلایلی دارد که فقط پیچیده هستند و در کار و درک ما نیست .)من میگویم بطور مطلق هیچ چیز در جهان شانسی نیست.دست کم در ابعاد وسیع و کلی.هرچیزی عللی دارد فقط مجموعه دلایل یک چیز انقدر پییچیده و زیاد میتواند باشد یا ما کشف نکرده باشیم که بتوان در کلام گفت شانسیست.مثلا من تصادف کردم.کاملا شانسی!حواسم نبود اره؟نه ...در اصل چون فکرم یه جا دیگ بود اون لحظه؟نه بابا اون لحظه حواسم جمع بود پس چرا؟چون یه ثانیه قبلش حواسم پرت بود و یکم ماشینو به چپ متمایل کرده بودم.چرا چون یک ساعت قبلترش دعوام شده بود چرا ؟چون...و محموعه اینها باعث تصادف شد.حتی گاها تقصیر من نیست.همین شرایط را برای راننده دیگری که مقصر اصلی او بود و اومد و زد به من تصور کن.به هر حال علتی داشته اما چون من علتش رو نمیدونم یا فکر نکردم به علتش یا نمیخوام قبول کنم یا مجموعه اتفاقات پشت هم و ریز و پیچیده باعث تصادف شد میگم شانسی بود.

پس شانس در سطوح پایین زندگی در کلام میتواند استفاده شود اما در کل واقعا شانسی در کارنیست.حال برگردیم سر اصل موضوع.گفتیم یک ویژگی نظم را قابل پیش بینی بودن یک ساختار در اتفاقات بعدی میدانیم.کما اینکه فعلا علم ما ناقص،ضعیف باشد.مثلا روزی حدس زدن بیماری های ارثی.پیش بینی هوا وطوفانها(مذهبیون دقت کنند درمواردی هم متاسفانه ما به شانس قسمت میگوییم و خود را توجیه میکنیم)

امروز جهش های ژنتیکی را نمیتوانیم اما عللش را میدانیم و فردا پیش بینی خواهیم کرد ؟؟؟؟!!!نه صبر کنید!!! در اینترنت عباراتی مثل ایا ما میتونیم جهش های ژنی رو پیش بینی کنیم؟(به انگلیسی سرچ کنید ویرگول انگلیسی رو بد میندازه نمیتونم بنویسم)بنویسید.صد ها مقاله پژوهش برخی موارد کاملا قابل پیش بینی شده اند برخی تا حدی و برخی در حد کمی .اما علم در حال پیشرفت است.الگو ها فرمول ها روابط الگوریتم ها قوانین هر روز کشف و به کار گرفته می شوند.شاید فعلا بگوییم بی نظم اما در اینده صد ها قانون(که قطعا میدانیم رابطه ای هست وگرنه دنبالشان نمیگردیم یا میگوییم اوکی شانسیست پس نمیشود کاری کرد یا رابطه ای پیدا کرد)کشفخواهد شد و همین جهش روزی به اسان ترین قوانین و قابل درک ترین نظم ها تبدیل خواهد شد(مگر اینکه اتئیست محترم بخواهد منکر علم قدرت و پیشرفت ان شود یا از دانشمندان با جمله اینکه کاملا شانسیست و رابطه ای بین انها نیست و شما دنبال ساختن زورکی رابطه هستید بخواهد دست از کار بکشند)وگرنه قدرت علم زیر سوال می رود پس عملا ما ناتوانیم و نمیتوانیم جهان را مسخر کنیم که خود این نشان از وجود خالقی دارد که چنان جهان را با معجزه و بی دلیل افریده(دست کم خداباوران میتوانند این عبارات را به کار برند)امروز تحقیقات روی پیش بینی زلزله ها ادامه دارد و اکثر فجایا قابل تشخیصند.حتی شهاب سنگ هایی که اگر روزی میخوردند میگفتیم شانسیست امروزه رهگیری و پیش بینی میشوند.تا چند قرن اینده زمین قابل پیش بینی است شاید امروز ضعیف باشد اما در اینده پیش بینی ها دقیقتر میشود.شاید بگویید مثلا پیش بینی نابودی محیط زیست را با ظهور یک دولت جهانی حامی محیط زیست میتوان نابود کرد.خب عزیز نگفتیم پیش بینی فقط تجربیست.اینهم کار تحلیلگران سیاسیست و از قضا جامعه و جهان سیاسی نظم های منطقی تری دارد.به حوزه جدید فیوچریست ها بروید و تحقیق کنید.دولت ها از نظریه های بازی برای پیش بینی سال های اینده استفاده میکنند این خود نشانگر نظم در جهان سیاسی و اجتماعیست حتی اگر پیش بینی غلط شو اولا درصدش کم است دوما اشتباه از ما بوده که ان عامل را در نظر نگرفته ایم وگرنه یکهو که معجزه نشده یک متغیر جدید از اسمان بیفتد.حتی در موارد کلان ما عاقبت بافت فضا و زمان و عاقبت کل کائنات را میدانیم .در جریان کرونا هوش مصنوعی هایی با تحلیل داده و الگوریتمهایی توانستند وقوع اپیدمی و حتی نحوه گسترش ان و حتی جهش های ان را پیش بینی کنند.این نشان میدهد بیماری بی نظمی نیست فقط قدرت تحلیل داده ما ضعیف بود و گاها کار را به دست کامپیوتر باید داد خود کامپیوتر هم وظیفه ای جز تحلیل داده ها با الگوریتم های خاص ندارد.پس هر چیز الان بی نظمیست هرچقدر پیچیده و غیر ممکن بیاید روزی دست کم با هوش مصنوعی قابل پیش بینی خواهد شد.شاید بشر از بین برود نمیدانم اما مهم استعداد بالقوه ان است.میداند نظمی هست که اگر عمر کفاف دهد روزی به همه انها میتوان پی برد.

منبع

 

https://virgool.io/MaxRGroup/%DA%A9%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%88%D9%84-n1hdylxsv3ug

-1
3 سال پیش توسط: نیلوفر موسوی

چند روز پیش در محفلی از خداناباوران و ندانم گرایان بحث نظم در جهان مطرح شد و اینکه نظمی در جهان وجود ندارد یا نمی توان آن را تعریف کرد یا بی نظمی هایی وجود دارد.عمدتا چند شبهه فلسفی وارد است که در حد فکر و سواد ناچیز خود سعی در مطرح کردن پاره ای از جواب ها دارم:

1-نظمی در جهان وجود ندارد(بی نظمی هایی مانند جهش های ژنتیکی از بین رفتن ستارگان مشاهده می شود)

2-نظم توهم است و اصلا نظم چیست؟

3-ایا اصلا نظم به ناظم نیاز دارد؟

4-اگر نظم نبود ما اصلا نبودیم که اظهار نظر کنیم پس الزاما نظمی وجود ندارد(جهان شانسی است و اگر امکان بوجود امدن ما یک در تریلیون باشد ما همانیم)

مطالعات و علم این حوزه بسیار گسترده وعمیق است.بزرگانی چون هیوم آن را نقد کرده اند که من در مقابل آن ها هیچ خیلی هایمان روی هم به آن ها نمی رسیم.اگر بی طرفانه مطالب آن ها را خوانده و عمیقا فکر کنیم ممکن است گاهی حق را به آنها دهیم بخاطر همین من عملا توانایی در رد مستقیم نظریات آن ها یا شیرجه در عمق فلسفی قضایا ندارم صرفا نظر و تفکر شخصی که به ذهنم می رسد را خواهم نوشت.

اما در ابتدا ذکر چند نکته در گوشه ذهن ضروری است:

1- این سوالات و بحث ها هرگز انتها و تمامی ندارد.ذهن انسان فوق العاده است و تا ابد می توان ایراد در اورد.ایرادات منطقی که اگر بی طرفانه نگاه کنیم از هر دو جبهه مورد قبول است.از طرفی علم و تفکر هم رو به پیشرفت است و هر روز در کنار جواب ها سوال های بیشتری بوجود می اید.اگر دقت کنید با وجود رفع اکثر سوالات اولیه علمی مان تعداد سوالات بیشتر شده اما تخصصی هستند به همین علت ما فکر میکنیم علم در حال پیشروی است.

2-گاها ساده ترین جواب بهترین جواب است.ذهن انسان بسیار چالش پذیر و آفرین است.اگر انسان را در یک اتاق مکعبی ساده بدون هیچ طرح و رنگ و صدا می انداختند و همه ما انجا چشم می گشودیم تا کنون کلی علم و نظریه در مورد منبع اتاق و ویژگی های دیگر آن پیدا کرده بودیم.همچنین عده ای مخالفت و تناقض هم مشاهده می شد.حتی هم اکنون زمین تخت گرا هم داریم و هزار سال بعد هم خواهیم داشت!

3-زمان زیادی نداریم.عمده امیدهایمان واهی است.اتئیست ها استعداد شگرفی در بی معنا کردن زندگی محدود خود دارند اما معنای زیاد و تخیلی به پیشرفت های علمی بشر و اینده پرشور آن می بخشند.هر کس معنایی از زندگی دارد و برای آن ها هم امید و معنا همین است.بسیاری از متفکرین و بزرگان مانند استیون هاوکینگ عقیده دارند بشر صد سال اینده را نمیبیند که به احتمال زیاد همین است و تا قبل آن بشر خود را نابود خواهد کرد همین الان هم استعدادش را دارد حتی اگر یک در ملیون باشد روزی اتفاق می افتد.

4-جواب صد و قاطعی نیست.در کل واقعا فلسفه جهان اینست که چنان طراحی شده که هر کس هر گونه میتواند بی اندیشد.هیچ مدرک صدی نیست وگرنه همین الان خود خداوند با معجزه ای همه را هدایت میکرد یعنی با در نظر گرفتن خالق هم جهان را چنان ساخته که هر کس مجبور به فشار اوردن به ذهن و علم و خود داشته باشد

5-با تمام این وجود به اعتقاد من حقیقت اصلی را نمی توان مستقیما یافت اما واقعیت(سایه آن )را میتوان.میتوان گفت حقیقت چیزیست هر چند تلخ اما باور به ان زندگی اجتماعی و فردیمان را بهتر میکند.البته در هردین و باوری افرادی خوب و مفید هستند به همین علت شاید حقیقت خود باور های مختلف باشد و هدف خالق الزاما یک رنگ کردن همه نیست

6-برای بحث باید معیار ها و پایه هایی در نظر گرفت و سر ان توافق کرد در این مقاله بر سر وجود احتمالی خالق بدون در نظر گرفتن ادیان بحث خواهیم کرد.همچنین از ویژگی های خالق مانند مهربان بودن و غیره فعلا صرف نظر خواهیم کرد.حتی هدف نهایی آن را هم میتوان در نظر نگرفت .

اما بحث های موجود:

ادعای اول:اصلا نظمی وجود ندارد.پس بی نظمی هایی مانند جهش های بی قاعده ژنتیکی چیست؟

در ابتدا باید دید نظم چیست.چگونگی رخ دادن یا حاصل شدن یک رویداد یا نتیجه را در هماهنگی عناصر مرتبط شرح می‌دهد.

خب تعریف اسان است اما مشکل ما از اینجا شروع می شود:

یک جریان تحولات بی‌هدف یا به عبارتی یک بی‌نظمی ممکن است به نتیجه‌ای منجر شود که در پایان نتیجه را با عنوان هدف نشان دهد و جریان پشت‌سر گذاشته شده را منظم.

بله اینها از ویکی پدیاست.ساده اما کار راه انداز چون نه ما انهمه سواد داریم نه هدفمان است که میتوان کتاب ها نوشت و باز به نتیجه نرسید.به همین علت بررسی اجمالی و ساده تری را پیش می بریم:

همچنین برای مثال حمله منظم یک بیماری ویروسی از دیدگاه بدن انسان نوعی بی‌نظمی و ضدیت با هدف حیات بدن است. از اینرو نظم به صورت نسبی تعریف می‌شود و در برابر آن هرج و مرج یا بی‌نظمی قرار دارد.

نظم همچنین در جهان‌بینی دادارباوری با عنوان برهان نظم مورد بحث است. باورمندان جهان را منظم و نیازمند ناظم مطرح می‌کنند. ناباوران نظم را یک تصور ذهنی و جهان را فاقد نظم و همچنین فرض وجود ناظم را نیازمند منظم‌تر بودن خود ناظم و نیازمند بودن خود ناظم به ناظمی دیگر مطرح می‌کنند.

نکته جالب اول نظم کاملا نسبیست.یعنی ما از روی یک طرح یا مقایسه از یک الگو میگوییم چیزی منظم است یا خیر.مثلا یکی به اتاق من میتواند بگوید منظم اما یکی بگوید بودن کتاب ها روی میز بی نظمیست.ان فرد یا با اتاق خودش یا اتاق فرد دیگری که در عکسو فیلم ها دیده مقایسه میکند.یک بیماری میتواند منظم ولی در حمله به بدن بی نظم محسوب شود.در واقع سختی کار ما اینست که هیچ جهان دیگری نداریم که با ان مقایسه کنیم.تازه ان جهان را هم کار خدا می دانیم پس باید جهان غیر مخلوق داشته باشیم و با مقایسه ان بگوییم جهان ما منظم است پس خالق دارد.همه اینها جواب قطعی را سختو غیر ممکن می کند اما:

اول رجوع کنیم به فطرت...برخی میگویند فطرت چیست یا ...منظور من از فطرت اولین بشریست که وقتی به وجود امد نه از کس دیگری نه از تلویزیون رسانه یا هیچ چیز دیگری تاثیر نمیگرفت.فقط و فقط خودش و ارتباطش با جهان دورش.این ذهن خالص است.کامل نیست اگاهی زیادی ندارد اما اولین جواب خالص و طبیعی را خود ذهن میدهد.جوابی که به عقیده اتئیست ها حاصل تکامل است اما چه دلیلی باعث شده مغز به دنبال نظم و اقرار به وجود نظم و خالق کند؟چه بت پرست ها چه چند خداها همه ابتدا به وجود نظم پی برده و سپس برای ان خالقی قائل شدند و بمرور خالق های شخصی هرکس افزایش و تلفیق یافت.ایا تکامل باعث شده ؟چرا؟دلیل طبیعی ندارد.اگر بگویید سعی در معنا بخشیدن و زنده نگهداشتن داشته پس دلیل منطقی داشته چرا حالا این را از خودمان بگیریم؟بخصوص وقتی جواب قطعی نداریم که ایا نظم هست یا خیر

دوم ما قبول داریم جهان را نمیتوان با جهان دیگری مقایسه کرد.ااما اگر وارد جزئییات شویم منظم ترین سیاره گونه و قسمتی از کیهان که میشناسیم اینجاست.مگر به باور خود اتئیست ها تا وقتی که منظم تر از اکوسیستم اینحا را کشف نکرده ایم نمیتوانیم بگوییم منظم ترین قسمت جهان هستیم و در کل نسبت به بقیه قسمت ها منظم محسوب میشویم؟همچنین هر قسمت از جهان نسبت به قسمت دیگر منظم است و جهان در حال گسترش است پس عملا بی نهایت است و نمیتوان نا منظم مطلقی قائل شد.نه فعلا

سوم اکثر دانشمندان و متفکران درطول تاریخ و حتی امروزه به طور میانگین نظم را قبول دارند(بجز برخی کشورها و مراکز مطالعاتی خاصی در امریکا یا برخی کشورهای دیگر)علاوه بر ان نظم را قبول نداری؟پس به دنبال فرمول نباش.به دنبال کشف نباش چون قانونی نیست شانسیست..نهایتا نظمی در دنیا نیست فایده ای ندارد.شاید قانون جاذبه زمین درست عمل کند اما چون نهایتا نظمی نیست(که خود مقیاسی ندارد که بگوییم نظم نیست)پس نهایتا این قانون یا باید نقض شود یا عملا رابطه ای تو خالی بخصوص در کل جهان هستی باشد پس قبول داریم در دیدگاه جزئی و پایینتر نظمی هست دست کم نسبی و خودمان تعریف کرده ایم پس باید سطوح کلی و بالاتر هم دارای نظم باشند اوکی نظم را خودمان تعریف میکنیم؟پس اجازه بده نظم کلی جهان را هم خودمان تعریف کرده و آن را منظم بدانیم چون نهایتا همه چیز در جهان ساخته ذهن و اگاهی ماست شاید حقیقت چیز دیگری باشد اما حقیقتی که ما درک میکنیم ساخته خودمان است ساخته ذهن و اگاهی که به ان انسان میگوییم.

چهارم ساختاری که جهان های متعدد شانسی میسازد کما اینکه یک درملیون جهان منظم بسازد خود منظم است.چون قانونش ساخت جهان منظم یک در میلیون است و این خود یک نظم مشخص است میدانیم مثلا فلان تعداد جهان بعد ما یک جهان منظم خواهیم داشت.

پنجم بی نظمی جزوی از نظم است.اگر ستاره ای از بین می رود علتش بوجود امدن ستاره دیگر است نمیتوان گفت بی نظمیست.اگر حشره ای مییمیرد یا موجودی شکار میشود علتش حفظ چرخع است.نظم یک چرخه است و خطی نیست.ندانم گرایی حرف حقی زد.اگر جهش نبود حیات معنا نداشت.می ایستاد.بی تحرک بود.سرجایش.اگر جهش ژنتیکی را به جهش های مثلا نامنظم دیگر در کائنات تعمیم دهیم کل کائنات با یک بی نظمی بوجود امده.اگر این بی نظمی نبود اصلا جهان حرکت نمیکرد.فرض کنید اولین اتم بطور شانسی با اتم دیگری پیوند نمیخورد. تا هیدروژن بوجود بیاید.اصلا به لحاظ فلسفی جهان از نقطه شروع حرکت نمیکرد.پس خود بی نظمی لازم بوده.شاید بگویید تو از کلمه بی نظمی خود استفاده کردی و تناقض داری.در ادامه بگوییم در اینجا بی نظمی از منظر اتئیست ها و جبهه های مخالف را معنا کردیم.این بی نظمی ها اولا خود از چرخه نظم اند.و خود لازمه وجود نظم اند.فرض کنیم تاریکی در کل جهان نبود.همیشه نور همه جا نور.ایا ما در فرهنگ لغتمان کلمه روشنایی را ابداع میکردیم؟قطعا نه بدون تاریکی کلمه مفهوم نور بوجود نمی اید درک نمیشود معنا نمیشود و اصلا وجود نخواهد داشت.پایه فلسفی جهان کنار هم بودن تضاد هاست.به فرض اینهارا بی نظمی بگیریم.اگر این بی نظمی نبود ما کلمه نظم را ابداع میکردیم؟ایا اصلا تصوری از خود نظم داشتیم؟اصلا مفهوم نظم هم وجود نداشت.برای بودن نظم باید بی نظمی نسبی هم باشد.حتی چه بسا خالق خود برای نشان دادن نظم بی نظمی نسبی را نشان داد تا متوجه شویم یکی از نشانه های خالق داشتن جهان چیست.بفهیم بطور نسبی میتوان گفت یک گربه بی نظم است به یک ماشین.پس ماشین خالق دارد.خود گربه نسبت به ساختار های دیگر تا بی انتها ساختار بی نظم که هر روز هم بیشتر میشود و چون جهان به بی نظمی می رود در هر واحد زمان چیزی بی نظم تر است و چیز قبلی منظم.و این خود غیر قابل تصور است چون خود بافت زمان هم در گسترش است.

اما باز میگویم من جواب قطعی ندارم.می ایم برای درک پایین خودم یک تعریف ساده از نظم داشته باشم.میبینم تعریف مطلقی نمیتوان از نظم گفت و نسبی است.پس یک ویژگی از ان میگویم.مثلا ما تعریف مطلق حیات را نداریم اما از ویژگی های ان،ان را درک و تعریف میکنیم مثل تصورمان هم از خدا.این شباهت ها جالب نیست؟

میگویم ساختاری منظم است که قابل پیش بینی باشد.حتی اگر پیش بینی ضعیف باشد.اما قابل پیش بینی.حتی اگر همین امروز درصد پیش بینی زیر یک درصد باشد روزی در عالم بی نهایت بشر بالای پنجاه درصد می رسد.شاید اگر چند دهه قبل با اتئیستی بحث میکردی میگفت اختلال ها و بیماری های ارثی(البته فرض کنیم اصلا از ارثی بودن و ژنی بودن خبر ندارد.فرض بیماری ایکس)یک بی نظمیست.اما امروزه کاملا نظم دارد.ما با کسب کردن دیتاها و بررسی ژنتیک ها و علم نوین با درصد بالایی بیماری های ارثی را پیش بینی میکنیم چرا؟چون نظم دارد.ما زمانی نظمش را نمیدانستیم.یا با احتمال ضعیفی پیش بینی میکردیم.فکر میکردیم دلیلی ندارد یا دلایل ان خیلی پیچیده است(که این خود اقرار میکند قابل پیش بینی است و به عبارتی نظم دارد(به تعبیر من) شاید امروز قابل پیش بینی نباشد یا شاید تا ابد ولی مجموعه دلایلی دارد که فقط پیچیده هستند و در کار و درک ما نیست .)من میگویم بطور مطلق هیچ چیز در جهان شانسی نیست.دست کم در ابعاد وسیع و کلی.هرچیزی عللی دارد فقط مجموعه دلایل یک چیز انقدر پییچیده و زیاد میتواند باشد یا ما کشف نکرده باشیم که بتوان در کلام گفت شانسیست.مثلا من تصادف کردم.کاملا شانسی!حواسم نبود اره؟نه ...در اصل چون فکرم یه جا دیگ بود اون لحظه؟نه بابا اون لحظه حواسم جمع بود پس چرا؟چون یه ثانیه قبلش حواسم پرت بود و یکم ماشینو به چپ متمایل کرده بودم.چرا چون یک ساعت قبلترش دعوام شده بود چرا ؟چون...و محموعه اینها باعث تصادف شد.حتی گاها تقصیر من نیست.همین شرایط را برای راننده دیگری که مقصر اصلی او بود و اومد و زد به من تصور کن.به هر حال علتی داشته اما چون من علتش رو نمیدونم یا فکر نکردم به علتش یا نمیخوام قبول کنم یا مجموعه اتفاقات پشت هم و ریز و پیچیده باعث تصادف شد میگم شانسی بود.

پس شانس در سطوح پایین زندگی در کلام میتواند استفاده شود اما در کل واقعا شانسی در کارنیست.حال برگردیم سر اصل موضوع.گفتیم یک ویژگی نظم را قابل پیش بینی بودن یک ساختار در اتفاقات بعدی میدانیم.کما اینکه فعلا علم ما ناقص،ضعیف باشد.مثلا روزی حدس زدن بیماری های ارثی.پیش بینی هوا وطوفانها(مذهبیون دقت کنند درمواردی هم متاسفانه ما به شانس قسمت میگوییم و خود را توجیه میکنیم)

امروز جهش های ژنتیکی را نمیتوانیم اما عللش را میدانیم و فردا پیش بینی خواهیم کرد ؟؟؟؟!!!نه صبر کنید!!! در اینترنت عباراتی مثل ایا ما میتونیم جهش های ژنی رو پیش بینی کنیم؟(به انگلیسی سرچ کنید ویرگول انگلیسی رو بد میندازه نمیتونم بنویسم)بنویسید.صد ها مقاله پژوهش برخی موارد کاملا قابل پیش بینی شده اند برخی تا حدی و برخی در حد کمی .اما علم در حال پیشرفت است.الگو ها فرمول ها روابط الگوریتم ها قوانین هر روز کشف و به کار گرفته می شوند.شاید فعلا بگوییم بی نظم اما در اینده صد ها قانون(که قطعا میدانیم رابطه ای هست وگرنه دنبالشان نمیگردیم یا میگوییم اوکی شانسیست پس نمیشود کاری کرد یا رابطه ای پیدا کرد)کشفخواهد شد و همین جهش روزی به اسان ترین قوانین و قابل درک ترین نظم ها تبدیل خواهد شد(مگر اینکه اتئیست محترم بخواهد منکر علم قدرت و پیشرفت ان شود یا از دانشمندان با جمله اینکه کاملا شانسیست و رابطه ای بین انها نیست و شما دنبال ساختن زورکی رابطه هستید بخواهد دست از کار بکشند)وگرنه قدرت علم زیر سوال می رود پس عملا ما ناتوانیم و نمیتوانیم جهان را مسخر کنیم که خود این نشان از وجود خالقی دارد که چنان جهان را با معجزه و بی دلیل افریده(دست کم خداباوران میتوانند این عبارات را به کار برند)امروز تحقیقات روی پیش بینی زلزله ها ادامه دارد و اکثر فجایا قابل تشخیصند.حتی شهاب سنگ هایی که اگر روزی میخوردند میگفتیم شانسیست امروزه رهگیری و پیش بینی میشوند.تا چند قرن اینده زمین قابل پیش بینی است شاید امروز ضعیف باشد اما در اینده پیش بینی ها دقیقتر میشود.شاید بگویید مثلا پیش بینی نابودی محیط زیست را با ظهور یک دولت جهانی حامی محیط زیست میتوان نابود کرد.خب عزیز نگفتیم پیش بینی فقط تجربیست.اینهم کار تحلیلگران سیاسیست و از قضا جامعه و جهان سیاسی نظم های منطقی تری دارد.به حوزه جدید فیوچریست ها بروید و تحقیق کنید.دولت ها از نظریه های بازی برای پیش بینی سال های اینده استفاده میکنند این خود نشانگر نظم در جهان سیاسی و اجتماعیست حتی اگر پیش بینی غلط شو اولا درصدش کم است دوما اشتباه از ما بوده که ان عامل را در نظر نگرفته ایم وگرنه یکهو که معجزه نشده یک متغیر جدید از اسمان بیفتد.حتی در موارد کلان ما عاقبت بافت فضا و زمان و عاقبت کل کائنات را میدانیم .در جریان کرونا هوش مصنوعی هایی با تحلیل داده و الگوریتمهایی توانستند وقوع اپیدمی و حتی نحوه گسترش ان و حتی جهش های ان را پیش بینی کنند.این نشان میدهد بیماری بی نظمی نیست فقط قدرت تحلیل داده ما ضعیف بود و گاها کار را به دست کامپیوتر باید داد خود کامپیوتر هم وظیفه ای جز تحلیل داده ها با الگوریتم های خاص ندارد.پس هر چیز الان بی نظمیست هرچقدر پیچیده و غیر ممکن بیاید روزی دست کم با هوش مصنوعی قابل پیش بینی خواهد شد.شاید بشر از بین برود نمیدانم اما مهم استعداد بالقوه ان است.میداند نظمی هست که اگر عمر کفاف دهد روزی به همه انها میتوان پی برد

0
3 سال پیش توسط: مینا سلطانی

چند روز پیش در محفلی از خداناباوران و ندانم گرایان بحث نظم در جهان مطرح شد و اینکه نظمی در جهان وجود ندارد یا نمی توان آن را تعریف کرد یا بی نظمی هایی وجود دارد.عمدتا چند شبهه فلسفی وارد است که در حد فکر و سواد ناچیز خود سعی در مطرح کردن پاره ای از جواب ها دارم:

1-نظمی در جهان وجود ندارد(بی نظمی هایی مانند جهش های ژنتیکی از بین رفتن ستارگان مشاهده می شود)

2-نظم توهم است و اصلا نظم چیست؟

3-ایا اصلا نظم به ناظم نیاز دارد؟

4-اگر نظم نبود ما اصلا نبودیم که اظهار نظر کنیم پس الزاما نظمی وجود ندارد(جهان شانسی است و اگر امکان بوجود امدن ما یک در تریلیون باشد ما همانیم)

مطالعات و علم این حوزه بسیار گسترده وعمیق است.بزرگانی چون هیوم آن را نقد کرده اند که من در مقابل آن ها هیچ خیلی هایمان روی هم به آن ها نمی رسیم.اگر بی طرفانه مطالب آن ها را خوانده و عمیقا فکر کنیم ممکن است گاهی حق را به آنها دهیم بخاطر همین من عملا توانایی در رد مستقیم نظریات آن ها یا شیرجه در عمق فلسفی قضایا ندارم صرفا نظر و تفکر شخصی که به ذهنم می رسد را خواهم نوشت.

اما در ابتدا ذکر چند نکته در گوشه ذهن ضروری است:

1- این سوالات و بحث ها هرگز انتها و تمامی ندارد.ذهن انسان فوق العاده است و تا ابد می توان ایراد در اورد.ایرادات منطقی که اگر بی طرفانه نگاه کنیم از هر دو جبهه مورد قبول است.از طرفی علم و تفکر هم رو به پیشرفت است و هر روز در کنار جواب ها سوال های بیشتری بوجود می اید.اگر دقت کنید با وجود رفع اکثر سوالات اولیه علمی مان تعداد سوالات بیشتر شده اما تخصصی هستند به همین علت ما فکر میکنیم علم در حال پیشروی است.

2-گاها ساده ترین جواب بهترین جواب است.ذهن انسان بسیار چالش پذیر و آفرین است.اگر انسان را در یک اتاق مکعبی ساده بدون هیچ طرح و رنگ و صدا می انداختند و همه ما انجا چشم می گشودیم تا کنون کلی علم و نظریه در مورد منبع اتاق و ویژگی های دیگر آن پیدا کرده بودیم.همچنین عده ای مخالفت و تناقض هم مشاهده می شد.حتی هم اکنون زمین تخت گرا هم داریم و هزار سال بعد هم خواهیم داشت!

3-زمان زیادی نداریم.عمده امیدهایمان واهی است.اتئیست ها استعداد شگرفی در بی معنا کردن زندگی محدود خود دارند اما معنای زیاد و تخیلی به پیشرفت های علمی بشر و اینده پرشور آن می بخشند.هر کس معنایی از زندگی دارد و برای آن ها هم امید و معنا همین است.بسیاری از متفکرین و بزرگان مانند استیون هاوکینگ عقیده دارند بشر صد سال اینده را نمیبیند که به احتمال زیاد همین است و تا قبل آن بشر خود را نابود خواهد کرد همین الان هم استعدادش را دارد حتی اگر یک در ملیون باشد روزی اتفاق می افتد.

4-جواب صد و قاطعی نیست.در کل واقعا فلسفه جهان اینست که چنان طراحی شده که هر کس هر گونه میتواند بی اندیشد.هیچ مدرک صدی نیست وگرنه همین الان خود خداوند با معجزه ای همه را هدایت میکرد یعنی با در نظر گرفتن خالق هم جهان را چنان ساخته که هر کس مجبور به فشار اوردن به ذهن و علم و خود داشته باشد

5-با تمام این وجود به اعتقاد من حقیقت اصلی را نمی توان مستقیما یافت اما واقعیت(سایه آن )را میتوان.میتوان گفت حقیقت چیزیست هر چند تلخ اما باور به ان زندگی اجتماعی و فردیمان را بهتر میکند.البته در هردین و باوری افرادی خوب و مفید هستند به همین علت شاید حقیقت خود باور های مختلف باشد و هدف خالق الزاما یک رنگ کردن همه نیست

6-برای بحث باید معیار ها و پایه هایی در نظر گرفت و سر ان توافق کرد در این مقاله بر سر وجود احتمالی خالق بدون در نظر گرفتن ادیان بحث خواهیم کرد.همچنین از ویژگی های خالق مانند مهربان بودن و غیره فعلا صرف نظر خواهیم کرد.حتی هدف نهایی آن را هم میتوان در نظر نگرفت .

اما بحث های موجود:

ادعای اول:اصلا نظمی وجود ندارد.پس بی نظمی هایی مانند جهش های بی قاعده ژنتیکی چیست؟

در ابتدا باید دید نظم چیست.چگونگی رخ دادن یا حاصل شدن یک رویداد یا نتیجه را در هماهنگی عناصر مرتبط شرح می‌دهد.

خب تعریف اسان است اما مشکل ما از اینجا شروع می شود:

یک جریان تحولات بی‌هدف یا به عبارتی یک بی‌نظمی ممکن است به نتیجه‌ای منجر شود که در پایان نتیجه را با عنوان هدف نشان دهد و جریان پشت‌سر گذاشته شده را منظم.

بله اینها از ویکی پدیاست.ساده اما کار راه انداز چون نه ما انهمه سواد داریم نه هدفمان است که میتوان کتاب ها نوشت و باز به نتیجه نرسید.به همین علت بررسی اجمالی و ساده تری را پیش می بریم:

همچنین برای مثال حمله منظم یک بیماری ویروسی از دیدگاه بدن انسان نوعی بی‌نظمی و ضدیت با هدف حیات بدن است. از اینرو نظم به صورت نسبی تعریف می‌شود و در برابر آن هرج و مرج یا بی‌نظمی قرار دارد.

نظم همچنین در جهان‌بینی دادارباوری با عنوان برهان نظم مورد بحث است. باورمندان جهان را منظم و نیازمند ناظم مطرح می‌کنند. ناباوران نظم را یک تصور ذهنی و جهان را فاقد نظم و همچنین فرض وجود ناظم را نیازمند منظم‌تر بودن خود ناظم و نیازمند بودن خود ناظم به ناظمی دیگر مطرح می‌کنند.

نکته جالب اول نظم کاملا نسبیست.یعنی ما از روی یک طرح یا مقایسه از یک الگو میگوییم چیزی منظم است یا خیر.مثلا یکی به اتاق من میتواند بگوید منظم اما یکی بگوید بودن کتاب ها روی میز بی نظمیست.ان فرد یا با اتاق خودش یا اتاق فرد دیگری که در عکسو فیلم ها دیده مقایسه میکند.یک بیماری میتواند منظم ولی در حمله به بدن بی نظم محسوب شود.در واقع سختی کار ما اینست که هیچ جهان دیگری نداریم که با ان مقایسه کنیم.تازه ان جهان را هم کار خدا می دانیم پس باید جهان غیر مخلوق داشته باشیم و با مقایسه ان بگوییم جهان ما منظم است پس خالق دارد.همه اینها جواب قطعی را سختو غیر ممکن می کند اما:

اول رجوع کنیم به فطرت...برخی میگویند فطرت چیست یا ...منظور من از فطرت اولین بشریست که وقتی به وجود امد نه از کس دیگری نه از تلویزیون رسانه یا هیچ چیز دیگری تاثیر نمیگرفت.فقط و فقط خودش و ارتباطش با جهان دورش.این ذهن خالص است.کامل نیست اگاهی زیادی ندارد اما اولین جواب خالص و طبیعی را خود ذهن میدهد.جوابی که به عقیده اتئیست ها حاصل تکامل است اما چه دلیلی باعث شده مغز به دنبال نظم و اقرار به وجود نظم و خالق کند؟چه بت پرست ها چه چند خداها همه ابتدا به وجود نظم پی برده و سپس برای ان خالقی قائل شدند و بمرور خالق های شخصی هرکس افزایش و تلفیق یافت.ایا تکامل باعث شده ؟چرا؟دلیل طبیعی ندارد.اگر بگویید سعی در معنا بخشیدن و زنده نگهداشتن داشته پس دلیل منطقی داشته چرا حالا این را از خودمان بگیریم؟بخصوص وقتی جواب قطعی نداریم که ایا نظم هست یا خیر

دوم ما قبول داریم جهان را نمیتوان با جهان دیگری مقایسه کرد.ااما اگر وارد جزئییات شویم منظم ترین سیاره گونه و قسمتی از کیهان که میشناسیم اینجاست.مگر به باور خود اتئیست ها تا وقتی که منظم تر از اکوسیستم اینحا را کشف نکرده ایم نمیتوانیم بگوییم منظم ترین قسمت جهان هستیم و در کل نسبت به بقیه قسمت ها منظم محسوب میشویم؟همچنین هر قسمت از جهان نسبت به قسمت دیگر منظم است و جهان در حال گسترش است پس عملا بی نهایت است و نمیتوان نا منظم مطلقی قائل شد.نه فعلا

سوم اکثر دانشمندان و متفکران درطول تاریخ و حتی امروزه به طور میانگین نظم را قبول دارند(بجز برخی کشورها و مراکز مطالعاتی خاصی در امریکا یا برخی کشورهای دیگر)علاوه بر ان نظم را قبول نداری؟پس به دنبال فرمول نباش.به دنبال کشف نباش چون قانونی نیست شانسیست..نهایتا نظمی در دنیا نیست فایده ای ندارد.شاید قانون جاذبه زمین درست عمل کند اما چون نهایتا نظمی نیست(که خود مقیاسی ندارد که بگوییم نظم نیست)پس نهایتا این قانون یا باید نقض شود یا عملا رابطه ای تو خالی بخصوص در کل جهان هستی باشد پس قبول داریم در دیدگاه جزئی و پایینتر نظمی هست دست کم نسبی و خودمان تعریف کرده ایم پس باید سطوح کلی و بالاتر هم دارای نظم باشند اوکی نظم را خودمان تعریف میکنیم؟پس اجازه بده نظم کلی جهان را هم خودمان تعریف کرده و آن را منظم بدانیم چون نهایتا همه چیز در جهان ساخته ذهن و اگاهی ماست شاید حقیقت چیز دیگری باشد اما حقیقتی که ما درک میکنیم ساخته خودمان است ساخته ذهن و اگاهی که به ان انسان میگوییم.

چهارم ساختاری که جهان های متعدد شانسی میسازد کما اینکه یک درملیون جهان منظم بسازد خود منظم است.چون قانونش ساخت جهان منظم یک در میلیون است و این خود یک نظم مشخص است میدانیم مثلا فلان تعداد جهان بعد ما یک جهان منظم خواهیم داشت.

پنجم بی نظمی جزوی از نظم است.اگر ستاره ای از بین می رود علتش بوجود امدن ستاره دیگر است نمیتوان گفت بی نظمیست.اگر حشره ای مییمیرد یا موجودی شکار میشود علتش حفظ چرخع است.نظم یک چرخه است و خطی نیست.ندانم گرایی حرف حقی زد.اگر جهش نبود حیات معنا نداشت.می ایستاد.بی تحرک بود.سرجایش.اگر جهش ژنتیکی را به جهش های مثلا نامنظم دیگر در کائنات تعمیم دهیم کل کائنات با یک بی نظمی بوجود امده.اگر این بی نظمی نبود اصلا جهان حرکت نمیکرد.فرض کنید اولین اتم بطور شانسی با اتم دیگری پیوند نمیخورد. تا هیدروژن بوجود بیاید.اصلا به لحاظ فلسفی جهان از نقطه شروع حرکت نمیکرد.پس خود بی نظمی لازم بوده.شاید بگویید تو از کلمه بی نظمی خود استفاده کردی و تناقض داری.در ادامه بگوییم در اینجا بی نظمی از منظر اتئیست ها و جبهه های مخالف را معنا کردیم.این بی نظمی ها اولا خود از چرخه نظم اند.و خود لازمه وجود نظم اند.فرض کنیم تاریکی در کل جهان نبود.همیشه نور همه جا نور.ایا ما در فرهنگ لغتمان کلمه روشنایی را ابداع میکردیم؟قطعا نه بدون تاریکی کلمه مفهوم نور بوجود نمی اید درک نمیشود معنا نمیشود و اصلا وجود نخواهد داشت.پایه فلسفی جهان کنار هم بودن تضاد هاست.به فرض اینهارا بی نظمی بگیریم.اگر این بی نظمی نبود ما کلمه نظم را ابداع میکردیم؟ایا اصلا تصوری از خود نظم داشتیم؟اصلا مفهوم نظم هم وجود نداشت.برای بودن نظم باید بی نظمی نسبی هم باشد.حتی چه بسا خالق خود برای نشان دادن نظم بی نظمی نسبی را نشان داد تا متوجه شویم یکی از نشانه های خالق داشتن جهان چیست.بفهیم بطور نسبی میتوان گفت یک گربه بی نظم است به یک ماشین.پس ماشین خالق دارد.خود گربه نسبت به ساختار های دیگر تا بی انتها ساختار بی نظم که هر روز هم بیشتر میشود و چون جهان به بی نظمی می رود در هر واحد زمان چیزی بی نظم تر است و چیز قبلی منظم.و این خود غیر قابل تصور است چون خود بافت زمان هم در گسترش است.

اما باز میگویم من جواب قطعی ندارم.می ایم برای درک پایین خودم یک تعریف ساده از نظم داشته باشم.میبینم تعریف مطلقی نمیتوان از نظم گفت و نسبی است.پس یک ویژگی از ان میگویم.مثلا ما تعریف مطلق حیات را نداریم اما از ویژگی های ان،ان را درک و تعریف میکنیم مثل تصورمان هم از خدا.این شباهت ها جالب نیست؟

میگویم ساختاری منظم است که قابل پیش بینی باشد.حتی اگر پیش بینی ضعیف باشد.اما قابل پیش بینی.حتی اگر همین امروز درصد پیش بینی زیر یک درصد باشد روزی در عالم بی نهایت بشر بالای پنجاه درصد می رسد.شاید اگر چند دهه قبل با اتئیستی بحث میکردی میگفت اختلال ها و بیماری های ارثی(البته فرض کنیم اصلا از ارثی بودن و ژنی بودن خبر ندارد.فرض بیماری ایکس)یک بی نظمیست.اما امروزه کاملا نظم دارد.ما با کسب کردن دیتاها و بررسی ژنتیک ها و علم نوین با درصد بالایی بیماری های ارثی را پیش بینی میکنیم چرا؟چون نظم دارد.ما زمانی نظمش را نمیدانستیم.یا با احتمال ضعیفی پیش بینی میکردیم.فکر میکردیم دلیلی ندارد یا دلایل ان خیلی پیچیده است(که این خود اقرار میکند قابل پیش بینی است و به عبارتی نظم دارد(به تعبیر من) شاید امروز قابل پیش بینی نباشد یا شاید تا ابد ولی مجموعه دلایلی دارد که فقط پیچیده هستند و در کار و درک ما نیست .)من میگویم بطور مطلق هیچ چیز در جهان شانسی نیست.دست کم در ابعاد وسیع و کلی.هرچیزی عللی دارد فقط مجموعه دلایل یک چیز انقدر پییچیده و زیاد میتواند باشد یا ما کشف نکرده باشیم که بتوان در کلام گفت شانسیست.مثلا من تصادف کردم.کاملا شانسی!حواسم نبود اره؟نه ...در اصل چون فکرم یه جا دیگ بود اون لحظه؟نه بابا اون لحظه حواسم جمع بود پس چرا؟چون یه ثانیه قبلش حواسم پرت بود و یکم ماشینو به چپ متمایل کرده بودم.چرا چون یک ساعت قبلترش دعوام شده بود چرا ؟چون...و محموعه اینها باعث تصادف شد.حتی گاها تقصیر من نیست.همین شرایط را برای راننده دیگری که مقصر اصلی او بود و اومد و زد به من تصور کن.به هر حال علتی داشته اما چون من علتش رو نمیدونم یا فکر نکردم به علتش یا نمیخوام قبول کنم یا مجموعه اتفاقات پشت هم و ریز و پیچیده باعث تصادف شد میگم شانسی بود.

پس شانس در سطوح پایین زندگی در کلام میتواند استفاده شود اما در کل واقعا شانسی در کارنیست.حال برگردیم سر اصل موضوع.گفتیم یک ویژگی نظم را قابل پیش بینی بودن یک ساختار در اتفاقات بعدی میدانیم.کما اینکه فعلا علم ما ناقص،ضعیف باشد.مثلا روزی حدس زدن بیماری های ارثی.پیش بینی هوا وطوفانها(مذهبیون دقت کنند درمواردی هم متاسفانه ما به شانس قسمت میگوییم و خود را توجیه میکنیم)

امروز جهش های ژنتیکی را نمیتوانیم اما عللش را میدانیم و فردا پیش بینی خواهیم کرد ؟؟؟؟!!!نه صبر کنید!!! در اینترنت عباراتی مثل ایا ما میتونیم جهش های ژنی رو پیش بینی کنیم؟(به انگلیسی سرچ کنید ویرگول انگلیسی رو بد میندازه نمیتونم بنویسم)بنویسید.صد ها مقاله پژوهش برخی موارد کاملا قابل پیش بینی شده اند برخی تا حدی و برخی در حد کمی .اما علم در حال پیشرفت است.الگو ها فرمول ها روابط الگوریتم ها قوانین هر روز کشف و به کار گرفته می شوند.شاید فعلا بگوییم بی نظم اما در اینده صد ها قانون(که قطعا میدانیم رابطه ای هست وگرنه دنبالشان نمیگردیم یا میگوییم اوکی شانسیست پس نمیشود کاری کرد یا رابطه ای پیدا کرد)کشفخواهد شد و همین جهش روزی به اسان ترین قوانین و قابل درک ترین نظم ها تبدیل خواهد شد(مگر اینکه اتئیست محترم بخواهد منکر علم قدرت و پیشرفت ان شود یا از دانشمندان با جمله اینکه کاملا شانسیست و رابطه ای بین انها نیست و شما دنبال ساختن زورکی رابطه هستید بخواهد دست از کار بکشند)وگرنه قدرت علم زیر سوال می رود پس عملا ما ناتوانیم و نمیتوانیم جهان را مسخر کنیم که خود این نشان از وجود خالقی دارد که چنان جهان را با معجزه و بی دلیل افریده(دست کم خداباوران میتوانند این عبارات را به کار برند)امروز تحقیقات روی پیش بینی زلزله ها ادامه دارد و اکثر فجایا قابل تشخیصند.حتی شهاب سنگ هایی که اگر روزی میخوردند میگفتیم شانسیست امروزه رهگیری و پیش بینی میشوند.تا چند قرن اینده زمین قابل پیش بینی است شاید امروز ضعیف باشد اما در اینده پیش بینی ها دقیقتر میشود.شاید بگویید مثلا پیش بینی نابودی محیط زیست را با ظهور یک دولت جهانی حامی محیط زیست میتوان نابود کرد.خب عزیز نگفتیم پیش بینی فقط تجربیست.اینهم کار تحلیلگران سیاسیست و از قضا جامعه و جهان سیاسی نظم های منطقی تری دارد.به حوزه جدید فیوچریست ها بروید و تحقیق کنید.دولت ها از نظریه های بازی برای پیش بینی سال های اینده استفاده میکنند این خود نشانگر نظم در جهان سیاسی و اجتماعیست حتی اگر پیش بینی غلط شو اولا درصدش کم است دوما اشتباه از ما بوده که ان عامل را در نظر نگرفته ایم وگرنه یکهو که معجزه نشده یک متغیر جدید از اسمان بیفتد.حتی در موارد کلان ما عاقبت بافت فضا و زمان و عاقبت کل کائنات را میدانیم .در جریان کرونا هوش مصنوعی هایی با تحلیل داده و الگوریتمهایی توانستند وقوع اپیدمی و حتی نحوه گسترش ان و حتی جهش های ان را پیش بینی کنند.این نشان میدهد بیماری بی نظمی نیست فقط قدرت تحلیل داده ما ضعیف بود و گاها کار را به دست کامپیوتر باید داد خود کامپیوتر هم وظیفه ای جز تحلیل داده ها با الگوریتم های خاص ندارد.پس هر چیز الان بی نظمیست هرچقدر پیچیده و غیر ممکن بیاید روزی دست کم با هوش مصنوعی قابل پیش بینی خواهد شد.شاید بشر از بین برود نمیدانم اما مهم استعداد بالقوه ان است.میداند نظمی هست که اگر عمر کفاف دهد روزی به همه انها میتوان پی برد.

https://virgool.io/MaxRGroup/%DA%A9%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%88%D9%84-n1hdylxsv3ug

loader

لطفا شکیبا باشید ...